آیتالله محمد خامنهای – برادر آیتالله علی خامنهای – مدعی است که پیامبر اسلام فرد ساده لوح یا “خوش باور” یا “زودباوری” بوده که توسط “فاسقان”، “فریب” خورده و “سخن دروغگویان” را باور میکرده است. این مدعا مطابق روایت رسمی جمهوری اسلامی و فقهای شیعه از اسلام و قرآن، “اهانت به پیامبر” یا “سبالنبی” به شمار میرود.
محمد خامنهای مصاحبهای با با یکی از نشریات وابسته به طیف محمود احمدینژاد انجام داده است. “تکبر بیش از اندازه” وصف مشترک برادران خامنهای است. او با هدف زدن هاشمی رفسنجانی و از میدان به در کردن او، با توجه به فقدان شم سیاسی، مجبور میشود که آیتالله خمینی، آیتالله بهشتی، سید احمد خمینی را هم مورد تاخت و تاز خود قرار دهد. اهانتهای او به فرد آزادهای چون آیتالله منتظری بهترین معیار صداقت اخلاقی فقیهی است که گمان میکند دنیا حول محور او میچرخد.
پاسخ تند دفتر هاشمی رفسنجانی، اصولگرایان را مجبور کرد تا به میدان آمده و خرابکاریهای “حضرت آیتالله” را درست کنند. محمد خامنهای نه تنها مأموریت خود را خوب انجام نداده، بلکه چنان خطاهای بزرگی مرتکب شده بود که چارهای جز انتقاد از او و دفاع از خمینی و بهشتی و سید احمد خمینی- و حتی تا حدودی از هاشمی رفسنجانی- باقی نمیگذاشت.
حسین شریعتمداری مجبور شد تا در سرمقاله کیهان ۳/۱۰/۹۳ زیر عنوان “کاش اینگونه بود” ضمن تأکید بر “وجود شخصیت علمی و قابل احترام آیتالله سیدمحمد خامنهای” به انتقاد از او بپردازد. اما محمد خامنهای در پاسخ به حسین شریعتمداری کار را خراب تر از قبل کرد. او در ۸/۱۰/۹۳ خطاب به شریعتمداری نوشت:
«اعتماد به گفته اطرافیان و مردم دیگر نه اهانت است و نه اتهام، و نه برخلاف حق و انصاف، زیرا این صفتی است که پیامبر اکرم (ص) به آن موصوف بود. حضرت امام راحل هم با تمام هوش و فراست ولی مانند پیامبر (ص) به اطرافیان و مردم دیگر اعتماد داشت. دشمنان پیامبر (ص) به آن حضرت تعریض میکردند که وی چرا به هر خبر و سخنی گوش میدهد و آنرا باور میکند. قرآن مجید به دفاع از آن حضرت نفرمود که پیامبر شما چون معصوم (یعنی بیگناه) است. پس هیچ وقت فریب نمیخورد! بلکه فرمود “قلهو اذن خیر لکم یومن بالله و یومن للمومنین” (سوره توبه/آیه ۶۱) یعنی اشکال نکنید که چرا سخن دروغگویان را باور میکند.
آن حضرت “اذن خیر” است و خوشباور و همان طور که به خدا ایمان دارد به مومنین اطراف خود هم اعتماد میکند، یعنی برخلاف گفته شما این باور به گفتار دیگران “نه اتهام ناروا و نه اهانت به ساحت پیامبر (ص) و…” است بلکه خوشباوری و قبول قول اطرافیانی میباشد که متهم به توطئه و دروغ نباشند یک صفت پسندیده و شایسته مقام بزرگان است. قرآن در جایی دیگر برای جلوگیری از عواقب زودپذیری خوشبینانه اخبار به پیامبر میفرماید هر خبری که راوی آنفاسق باشد درباره آن “تبین” و تحقیق کن تا به اشتباه نیفتی: “ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا…” یعنی اگر “تحت تاثیر القائات” مردم قرار گرفتی و آن را پذیرفتی از روی احتیاط در اطراف آن تحقیق کن تا مبادا نادم و پشیمان شوی “ان تصیبوا طائفه” “بجهاله” و تصبحوا علی ما فعلتم “نادمین” یعنی اگر زودباوری مطلق باشد موجب پشیمانی خواهد شد و نتیجه آنکه اصل گوش فرا دادن به مردم و مخصوصا اطرافیان، سیره پیامبر (ص) است و نسبت آن به حضرت امام (ره) نه اتهام است و نه توهین و نه خروج از حق و انصاف.»
ارزیابی و نقد
یکم- فقیهان شیعه و مفسران مورد تأیید جمهوری اسلامی ارتکاب هیچ لغزشی از پیامبر را نپذیرفته و برای ایشان عصمت مطلق قائل هستند. اگر کسی کوچکترین لغزشی به پیامبر اسلام نسبت دهد، مطابق رأی فقیهان شیعه و قوانین جمهوری اسلامی مرتکب اهانت به پیامبر شده است. مجازات اهانت به پیامبر هم از نظر آنان اعدام است.
دوم- تاریخ جمهوری اسلامی نشان میدهد که آنان روایتهای متعارض از قرآن و سنت را اهانت به شمار آوردهاند. سخنان هاشم آغاجری و حسن یوسفی اشکوری با صدور حکم اعدام مواجه شد که پس از اعتراضهای فراوان حکم ارتداد لغو گردید. انکار وجود امام زمان توسط راقم این سطور با حکم ارتداد آیتالله مکارم شیرازی مواجه شد.
کوچکترین سخنان اصلاحطلبان و نواندیشان دینی درباره اسلام را جمهوری اسلامی اهانت به اسلام و پیامبر و ائمه به شمار آورده و تمامی رسانههای رژیم شبانه روز آن را برجسته میسازند تا رقیب را حذف کنند. داستان عاشورای ۸۸ را هنوز همه به یاد دارند که خامنهای، فقیهان درباری و اصولگرایان چه جنجالی پیرامون آن برپا کردند و همچنان به آن ادامه میدهند. (هر چند که احمد پورنجاتی مدعی است که آن فیلمها در استودیوی سیمای جمهوری اسلامی ساخته شدهاند.)
سوم- صدور حکم اعدام برای سهیل عربی به دلیل سبالنبی نمونه دیگری از اقدامات فقیهان و جمهوری اسلامی است. سخنان نقل شده از سهیل عربی مطلقا قابل قیاس با سخنان محمد خامنهای نبوده و نیست (رجوع شود به مقاله “حکم اعدام سهیل عربی، “یکی از فروع شجره خبیثه تکفیر است”” و گفتوگوی”سهیل عربی را بهتر بشناسیم“).
چهارم- تفسیر متن (قرآن) محصول گفتوگوی خواننده/مفسر و متن است. هر مفسری براساس پیش انگاشتها، پیش داوریها و ویژگیهای روحی و روانی خود به خوانش متن پرداخته، روایتی برساخته و آن روایت را نظر متن به شمار میآورد. تفسیرهای نو و متفاوت، حق مفسر است.
گاه مفسری تفسیری کاملاً شاذ از متن ارائه میکند. میتوان با این گونه تفاسیر وارد گفتوگوی انتقادی شد که چه نسبتی با “سنت تفسیری” دارند؟ آیا مفسر میتواند تاریخ سنت تفسیری را نادیده گرفته و تفسیری کاملاً متعارض با سنت ارائه کند؟
همه اینها به جای خود. اما کار محمد خامنهای این نبوده است. او در حال تفسیر قرآن و اسلام و پیامبر شناسی نبوده است. او در حال دفاع از خود بوده و پیامبر اسلام را “هزینه” خود کرده است. یعنی برای نجات خود، حضرت محمد را قربانی کرده است.
به تعبیر دیگر، برای اثبات مدعایش درباره شخصیت آیتالله خمینی، پیامبر اسلام را به فردی ساده لوح، فریب خورده، گوش به سخنان فاسقان، و… تبدیل کرده است. او میتوانست از صدق مدعای خود درباره آیتالله خمینی دفاع کند، بدون آن که به پیامبر اسلام اهانت کند. یا میتوانست به سادگی بگوید که مدعیاتش درباره آیتالله خمینی اشتباه بوده، بدون آن که مرتکب سبالنبی شود.
پنجم- در بودجه سال ۹۴، مبلغ دو میلیارد تومان به موسسه آیتالله محمد خامنهای اختصاص دادهاند. هر کس دیگری به جای محمد خامنهای بود، اینک در سلول انفرادی بند دو الف سپاه پاسداران به سر میبرد و با چشم بند در حال پاسخگویی به پرسشهای بازجویان درباره اتهام “سب النبی” بود.
مجلس اصولگرایان چگونه دو میلیارد تومان از بودجه بیتالمال مسلمین را به اهانتکننده به پیامبر اسلام اختصاص خواهد داد؟ اگر مجلس چنین کاری کرد، شورای نگهبان چگونه به این خلاف شرع رأی خواهد داد؟
آیا جمهوری اسلامی به دیگران نیز اجازه میدهد تا این گونه درباره پیامبر اسلام سخن بگویند و جوایز دو میلیارد تومانی به آنان پرداخت خواهد کرد؟ یا حکم برادر ولی فقیه با دیگران متفاوت است؟
ششم- اهل سنت احترام زیادی برای پیامبر اسلام قائل هستند. آنان هم مجازات سبالنبی را اعدام به شمار میآورند. با این همه، مفسران اهل سنت درباره عصمت پیامبر با مفسران شیعه اختلاف نظر داشته و دارند. به گمان آنان پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی مرتکب هیچ گونه خطایی نشده و عصمت معنایی جز این ندارد. اما ارتکاب برخی خطاهای شخصی از سوی پیامبر قابل قبول و امکانپذیر است.
به عنوان نمونه، زمخشری در تفسیر کشاف در شرح داستان زینب نوشته است که پیامبر هم انسان بود، عشق جزو طبیعت انسانی است و پیامبر عاشق زینب شده بود. علامه طباطبایی درتفسیر المیزان، این رأی را اهانتی بزرگ به پیامبر اسلام به شمار آورده و در پاسخ زمخشری نوشته است: از یک انسان عادی انتظار نمیرود که به ناموس مردم- زن شوهردار- چشم داشته باشد، چگونه میتوان مدعی شد که پیامبر معصوم خداوند به ناموس مردم چشم داشته و برای آن برنامهریزی کرده است؟
هفتم- ما از آزادی بیان و تفسیر قرآن دفاع میکنیم و مخالف مجازات افراد به خاطر دگراندیشی دینی هستیم. اما این نوشتار در چارچوب سنت جمهوری اسلامی، به نقد یک بام و دو هوایی این نظام پرداخته است.
اکبر گنجی