اگر به رویکرد جمهوری اسلامی نسبت به جامعه اهل سنت، حداقل در داخل کشور، در طول چهلوشش سال گذشته نگاهی بیندازیم، بهوضوح درخواهیم یافت که این نفرتپراکنیها و اهانتها از کجا نشأت میگیرند. وقتی مسئولان جمهوری اسلامی و شخص علی خامنهای برای ساخت فیلمهای موهن ضد اعتقادات اهل سنت، همچون مختارنامه و… که با روایتسازیهای جعلی و سراسر توهین به بزرگان اهل سنت همراهاند، صدها میلیارد تومان از بیتالمال را اختصاص میدهند و این آثار را از رسانه ملی برای شستوشوی ذهنی افکار عمومی پخش میکنند؛ یا در حوزههای علمیه قم و در کتابهای مراجع به خلفای راشدین و همسر پیامبر (ص)، حضرت عایشه، بهصراحت توهین میشود، و حتی اهل سنت را ناصبی مینامند؛ و یا وفات حضرت فاطمه، دختر پیامبر، را با روایتسازیهای جعلی تبدیل به شهادت (از طریق قتل) به دست خلیفه دوم، حضرت عمر، نسبت میدهند و آن را در تقویم رسمی کشور نیز ثبت میکنند؛ و مذهبی را که بیش از یک میلیارد پیرو در جهان دارد در قانون اساسی کشور به رسمیت نمیشناسند ،چرا نباید برخی افراد در صدا و سیمایی که مستقیماً تحت نظر علی خامنهای است و رئیس آن را نیز خود او منصوب میکند، به خود اجازه دهند به مقدسات و باورهای اهل سنت اهانت کنند؟ روشن است که ریشه تمامی این اهانتها و نفرتپراکنیها به رویکرد و نظریه نظام جمهوری اسلامی نسبت به مردم اهل سنت بازمیگردد.
رهبری جمهوری اسلامی از یک سو شعار وحدت شیعه و سنی را با عنوان “تقریب مذاهب اسلامی” سر میدهد، و از سوی دیگر از رسانهای که تحت نظارت مستقیم اوست، به اعتقادات اهل سنت توهین میشود و بعداً اعلام میکنند که با خاطیان برخورد کردهاند. کدام یک از این ادعاها را باید باور کرد؟ وقتی شهروندان اهل سنت به دلیل مذهبشان در کشور با تبعیض سیستماتیک مواجهاند و حتی اجازه داشتن عبادتگاه در پایتخت و شهرهای بزرگ را ندارند؟ وقتی علمای اهل سنت به دلیل کوچکترین انتقاد، زندانی یا اعدام میشوند؟ وقتی شهروندان اهل سنت در بلوچستان و کردستان، بهخاطر مطالبه حقوق اولیه خود، با گلولههای جنگی و تیربار سرکوب و قتلعام میشوند؟ وقتی سرکوب و اعدام شهروندان بلوچ و کرد اهل سنت بهطرز دیوانهواری ادامه دارد و بالاترین آمار در کشور را به خود اختصاص داده است؟ وقتی بیشترین سهم فقر، بیکاری، و معضلاتی مانند کولبری و سوختبری که روزانه جان جوانان این مناطق را میگیرد به اهل سنت کردستان، بلوچستان و سایر مناطق سنینشین تعلق دارد؟ وقتی جامعه اهل سنت حتی کوچکترین سهمی در قدرت اجرایی و اداره امور کلان کشور ندارد؟
آیا با اندکی تأمل، همین چند مورد ذکرشده بهتنهایی مهر تأییدی بر ایدئولوژی بغض و نفرت رهبران نظام جمهوری اسلامی نسبت به جامعه اهل سنت و دیگر اقلیتهای دینی کشور نیست؟ و آیا پیروان چشموگوشبسته آنها را تشویق و ترغیب نمیکند که هر جا فرصتی یافتند، بر پایه توهماتی که به ذهنشان تزریق شده، به باورهای اهل سنت بتازند و اطمینان داشته باشند که نهتنها بابت این اهانتها مورد مؤاخذه قرار نمیگیرند، بلکه رفتارشان به عنوان یک باور دینی تزریقشده از سوی رهبران و مراجع تقلید توجیه هم خواهد شد؟
اکنون، جمهوری اسلامی مانند بسیاری از موارد مشابه پیشین، از جمله ادعای مجازات عاملان جنایتهای «جمعههای خونین زاهدان و خاش» صرفاً اعلام کرده که با خاطیان این موضوع برخورد خواهد کرد؛ آنهم بدون هیچ شفافسازی علنی یا ارائه سند و مدرکی برای اثبات ادعاهای خود. حتی اگر با نگاهی خوشبینانه این اظهارات را بپذیریم، باز هم این اقدامات بهتنهایی برای جلوگیری از تکرار چنین مواردی و مهار گسترش اختلافات مذهبی در جامعه کافی نیست. چراکه مقابله جدی با ریشههای اصلی این نفرتپراکنیها لازم است تا مردم دیگر شاهد این اهانتهای تکراری که احساسات میلیونها مسلمان را جریحهدار میکند، نباشند.