ماهنامه خط صلح – حق دسترسی به آموزش، یکی از اصول بنیادین در تحقق عدالت اجتماعی و پیشرفت فردی و جمعی است. این حق اساسی اما در ایران پس از انقلاب اسلامی، برای بهاییان پرشمارترین گروه دینی ایرانیان غیرمسلمان بهطور جدی نقض شد. با آغاز «انقلاب فرهنگی» در بهار ۱۳۵۹، تغییرات گستردهای در نظام آموزشی کشور آغاز شد که به تعطیلی دانشگاهها و تحولاتی عمده در سیاستهای پذیرش دانشجویان منجر گردید. در این میان، بهاییان آن گروه از شهروندانی بودند که بهدلیل باورهای خود، از حق تحصیل در دانشگاهها محروم شدند؛ محرومیتی به عمر بیش از چهار دهه، که تا امروز نیز ادامه دارد.
نوشتار زیر ضمن بررسی چگونگی آغاز و تداوم محرومیت از تحصیل بهاییان ایران، نگاهی دارد به تاریخچهی انقلاب فرهنگی، تاثیرات آن بر نظام آموزشی کشور و نحوهی برخورد حکومت با بهاییان در زمینهی تحصیل. در ادامه، روشهای مزورانهی حکومت در ایجاد موانع بر سر ورود شهروندان بهایی به دانشگاهها و تاثیرات آن در محدود شدن فرصتهای تحصیلی و اجتماعی برای آنان و نیز تلاش بهاییان برای دستیابی به آموزش و سرکوب گستردهی آن مورد توجه قرار میگیرد.
پیشدرآمدِ انقلاب فرهنگی
تنها یک هفته پس از پیروزی انقلاب، در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۵۷، روزنامهی «کیهان» با انتشار گزارشی تحت عنوان «تغییرات بنیادی در دانشگاهها»، از بهدست گرفتن ادارهی دانشگاهها توسط «کمیتههای» ویژه خبر داد. بر اساس این گزارش، «دانشجویان مسلمان» در دانشگاه ملی ایران، خواستار تهیهی فهرستی از «عناصر نامطلوب» بهمنظور «پاکسازی» آنها شده بودند. این دانشجویان همچنین درخواست تشکیل مجمعی متشکل از دانشجویان، اساتید و کارکنان «صالح» برای بهعهده گرفتن مدیریت دانشگاه را مطرح کرده بودند. (۱)
در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۵۸، درخواست وزارت ارشاد، از دادستان کل کشور، مبنی بر توقیف ۴۱ روزنامه و مجله در نشریههای وقت منتشر شد. (۲) در این زمان، کتابخانههای عمومی مورد تصفیه قرار گرفت، پژوهش و تحقیق متوقف شد و سانسوری جدی و گسترده بر چاپ، نشر و ترجمهی کتب حاکم گشت.
بهار ۱۳۵۹ در حالی آغاز شد که روحالله خمینی، بخشی از پیام نوروزی آن سال را به دانشگاهها اختصاص داده و بر ضرورت «ایجاد انقلاب اسلامی در دانشگاههای سراسر کشور»، «تبدیل دانشگاه به محیطی سالم برای تدوین علوم عالی انسانی» و «تصفیهی استادان مرتبط با شرق و غرب» تاکید کرد. (۳)
این وقایع، یکی پس از دیگری، زمینهساز آغاز یکی از تاثیرگذارترین رویدادهای دوران پرالتهاب پس از انقلاب، یعنی «انقلاب فرهنگی» در خرداد ۱۳۵۹ شدند. در آن زمان، بهمنظور مدیریت انقلاب، به دستور روحالله خمینی، «ستاد انقلاب فرهنگی» تشکیل شد و دانشگاههای سراسر کشور با هدف اصلاح نظام آموزشی منطبق بر «آرمانهای انقلاب» برای بیش از دو سال و نیم تعطیل شدند.
روحالله خمینی و سیاست سرکوب بهاییان
پس از انقلاب فرهنگی، بهاییان از جمله گروههایی بودند که ذیل عنوان «فِرَق ضاله»، در فهرست افرادی قرار گرفتند که باید از دانشگاه اخراج میشدند و در نتیجهی آن، هزاران استاد و دانشجوی بهایی، بهصرف اعتقاد به آیین بهایی، از حضور در دانشگاههای کشور ممنوع شدند. این رویداد البته برای آنهایی که از دههها قبل با تالیفات و سخنرانیهای روحالله خمینی پایهگذار انقلاب فرهنگی آشنایی داشتند تعجبآور نبود. او بارها در نوشتههایش ضدیت خود با بهاییان و اصول و آموزههای این آیین را بهوضوح مطرح کرده بود. روحالله خمینی در اردیبهشتماه ۱۳۴۲، ضمن تلاش برای القای حس نگرانی نسبت به در خطر بودن اسلام در میان تودههای مردم، دولت را از اشتغال بهاییان در «شغلهای حساس» در ارتش و امور فرهنگی و دیگر وزارتخانهها برحذر داشت و از روحانیون خواست تا از تساوی زن و مرد، که از جمله اصول اساسی آیین بهایی است، اظهار تنفر کرده و از «دخالت زنها» در فعالیتهای اجتماعی ممانعت کنند. (۴) او همچنین در سخنرانی روز عاشورا در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲، در مدرسهی فیضیهی قم، با اشاره به نظراتی چون تساوی حقوق زن و مرد و تعلیم و تربیت عمومی و اجباری، به محمد رضا پهلوی که در صدد ایجاد تغییرات فرهنگی در کشور بود، هشدار داد که اینها «آرای عبدالبهائ» فرزند ارشد بهائالله، بنیانگذار آئین بهایی است که به فکر او تزریق شده است. (۵)
«انقلاب فرهنگی» و حذف بهاییان از عرصهی آموزش عالی
سرانجام پس از گذشت ۳۰ ماه از آغاز انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، در تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۶۱، موسسات آموزش عالی کشور بازگشایی و نخستین دورهی کنکور سراسری برگزار شد. در این زمان، اعتقاد به اسلام یا یکی از ادیان مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی، از شروط عمومی ثبتنام برای شرکت در آزمون عنوان شد و در ستون مذهب فرم ثبتنام، فقط چهار گزینهی اسلام، مسیحی، کلیمی و زرتشتی برای انتخاب وجود داشت. متقاضیان بهایی بهدلیل عدم پیروی از این ادیان، یا با خودکار گزینهی پنجم دیگری باعنوان بهایی را به فرم اضافه میکردند و یا آن قسمت را بدون پاسخ میگذاشتند. پرسش از باورهای مذهبی در حالی به فرمهای ثبتنام دانشگاه افزوده شد که طبق اصل ۲۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی، «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمیتوان تنها بهدلیل داشتن عقیدهای مورد تعرض و مواخذه قرار داد». ادامهی این روند غیرقانونی برای دو دههی دیگر، بههمین شکل ادامه یافت و عدم کتمان عقیده از سوی بهاییان به صادر نشدن کارت شرکت در آزمون برای آنها و در نتیجه محرومیتشان از تحصیل منجر شد.
دانشگاه بهاییان ایران، تحصیل در سایهی سرکوب
در پی محرومیت بهاییان از تحصیل در دانشگاههای رسمی کشور، موسسهی آموزش عالی بهاییان (BIHE)، در اردیبهشتماه ۱۳۶۶ با تلاش سخاوتمندانهی شماری از بهاییان و با هدف تامین نیازهای آموزشی جوانان بهایی کار خود را آغاز کرد. کلاسهای این دانشگاه، خانههای دانشجویان بهایی و اساتیدشان، متخصصین و دانشگاهیانی بودند که بعد از انقلاب بهدلیل اعتقاد به آیین بهایی از کار اخراج شدند. این تلاشهای فداکارانه که حکایت از اهمیت والای کسب علم و دانش در آیین بهایی دارند، بر این باور استوار است که اهمیت آموزش نه فقط در رشد فردی، بلکه در تربیت نیروهایی است که میتوانند بهعنوان عوامل سازنده در پیشرفت و ساخت جامعهای عادلانه و مترقی نقشآفرینی کنند. چنین اقدامات داوطلبانهای البته از تیغ بران ظلم حکومت در امان نماند و بهدفعات و بهشیوههای مختلف تحت سرکوب قرار گرفت. در مهرماه ۱۳۷۷، طی حملاتی گسترده و سازماندهی شده که به منازل شماری از اساتید و دانشجویان تهران و دیگر شهرها صورت پذیرفت، دستکم ۳۶ نفر از اعضای هیات علمی بازداشت و تمامی وسایل و تجهیزات دانشگاه شامل کتب، کامپیوتر، دستگاه فکس و فتوکپی، از بیش از ۵۰۰ خانه مصادره شد. (۶) بعد از آن و بهدلیل ملاحظات امنیتی، بهمرور ارائهی بسیاری از مطالب آموزشی بهصورت آنلاین انجام پذیرفت. اردیبهشتماه ۱۳۹۰ و در ادامهی سلسله هجومهای سازمانیافته و هماهنگ بهمنازل کادر آموزشی، اداری و دانشجویان، خانههای بیش از ۳۰ شهروند بهایی در تهران، کرج، شیراز و اصفهان مورد یورش قرار گرفت و ۱۴ تن بهصرف همکاری با این دانشگاه بازداشت (۷) و به حبسهای دو تا پنج سال محکوم شدند.
آموزش به منزلهی حق توانمندسازی
دسترسی به آموزش نه فقط از حقوق اولیهی انسانها محسوب، بلکه ابزاری برای شناخت و دستیابی به دیگر حقوق است. «کمیتهی حقوق اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد» از آموزش بهعنوان «حق توانمندسازی» یاد میکند؛ حقی که زمینهساز رشد فردی و اجتماعی است. جمهوری اسلامی در حالی بهطرق مختلف بهاییان را از ورود به دانشگاه و تحصیل محروم میکند که از امضاکنندگان «اعلامیهی جهانی حقوق بشر» است. طبق مادهی ۲، همهی انسانها بیهیچ تمایزی سزاوار تمامی حقوق و آزادیهای مصرح در این اعلامیهاند و مادهی ۲۶ از حق دسترسی عموم به آموزش عالی میگوید. بهعلاوه، ایران «میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» را در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۴۷ امضا نموده، در سوم تیرماه ۱۳۵۴ «بدون قید و شرط» پذیرفته و به تصویب مجلس ملی و سنا رسانده و در نهایت از ۱۳ دیماه ۱۳۵۴ خود را بهرعایت آن متعهد ساخته است. اگرچه امضا و تصویب این میثاقنامه به پیش از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ برمیگردد، اما پایبندی به آن، برای حکومتهای متوالی الزامآور است. (۸) طبق مادهی ۱۳ بند ۲ میثاقنامهی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، موسسات و برنامههای آموزشی باید در دسترس همگان باشند و این دسترسی شامل سه خصیصهی امکان در دسترس بودن فیزیکی و اقتصادی و عدم تبعیض میشود.
«نقص پرونده» راهکاری برای حذف سیستماتیک بهاییان از تحصیل
خط مشی حکومت در محروم کردن بهاییان ایران از تحصیل از سال ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۹ شکل دیگری به خود گرفت. در زمان دولت «محمد خاتمی» و با هدف کاهشیافتن فشارهای جامعهی بینالملل در ارتباط با نقض حقوق بهاییان، سازمان سنجش آموزش کشور اعلام کرد که منظور از گزینهی مذهب، انتخاب امتحان معارف دینی داوطلبان است. با چنین توضیحی، متقاضیان بهایی با انتخاب «اسلام» در فرم ثبتنام، موفق به دریافت کارت ورود به آزمون سراسری شدند. صدور کارت ورود به جلسهی کنکور برای متقاضیان بهایی اما به امکان حضور آنها در دانشگاهها منجر نشد. در این زمان، بهاییانی که رتبهی لازم برای ورود به دانشگاهها را پیدا میکردند در نهایت در سایت سازمان سنجش با گزینهی «نقص پرونده» مواجه و از تحصیلات عالی محروم میشدند. بهنظر میرسد که حکومت برای مبرا کردن خود از اتهام نقض سیستماتیک حقوق تحصیلی بهاییان در مجامع بینالمللی، در مواردی معدود به شماری از دانشجویان بهایی اجازهی ورود به دانشگاه را داد، اما در اغلب موارد این افراد در مقاطع زمانی مختلف پیش از پایان تحصیلات خود از دانشگاه اخراج میشدند. «خانهی اسناد بهاییستیزی در ایران»، وبسایت تحت مدیریت جامعهی بهایی، حاوی اسناد متعددی، حاکی از تلاش دانشجویان بهایی برای احقاق حق است؛ نامههای متعددی با امید عدالت، خطاب به رئیس سازمان سنجش و آموزش کشور، شورای عالی انقلاب فرهنگی، کمیسیون اصل نود، دیوان عدالت اداری و دیگر مراجع ذیصلاح نوشته شد که در اکثر مواقع، پاسخ این پیگیریها بیتوجهی مسئولان، توهین و تهدید به بازداشت بود. در برخی موارد در پاسخ به دانشجویان گفته میشد که «بهاییان حق تحصیل ندارند». چنین اظهار نظری به استناد مصوبهی ششم اسفندماه ۱۳۶۹ «شورای عالی انقلاب فرهنگی» صورت میگیرد که طی آن شهروندان بهایی، باید در دانشگاهها، «چه در ورود و چه در حین تحصیل، چنانچه احراز شد بهاییاند، از دانشگاه محروم شوند». همچنین ذیل عنوان «جایگاه کلی بهاییان در نظام مملکتی»، بند سه آمده است: «برخورد نظام با آنان باید طوری باشد که راه ترقی و توسعهی آنان مسدود شود». (۹) بهعلاوه در سال ۱۳۸۵، جامعهی جهانی بهایی، به یک نامهی محرمانهی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری دست یافت که در آن به دانشگاههای ایران دستور داده شده بود، هر دانشجویی که هویت بهایی بودن او کشف شود، از دانشگاه اخراج گردد. افشای این نامه که مهر «محرمانه» بر آن زده شده و به ۸۱ دانشگاه ایران ارسال شده بود، در حالی صورت پذیرفت که پیش از آن، نمایندگان حکومت بارها بهصورت عمومی مدعی شده بودند که هیچگونه تبعیضی در سیستم آموزشی ایران وجود ندارد و بهاییان برای تحصیل آزاد هستند. تنها بهعنوان یک مثال، در اواخر سال ۱۳۸۴ و همزمان با انتشار خبر اخراج دانشجویان بهایی از دانشگاههای ایران، در گزارشی که «رویترز» منتشر کرد، سخنگوی هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد، در پاسخ به سوال خبرنگار این خبرگزاری، با قاطعیت گفته بود که «هیچ کس در ایران، به علت دین خود، از تحصیل محروم نمیشود». (۱۰)
«مردود صلاحیت عمومی» ادامهی خط مشی بیرحمانهی سرکوب
از مهرماه ۱۴۰۰، «مردود صلاحیت عمومی» جایگزین نقص پرونده شد و بهاییانی که برای دههها از تحصیل محروم مانده بودند، بار دیگر خود را پشت درهای بستهی دانشگاهها یافتند. «مردود»شدن متقاضیان بهایی بهدلیل نداشتن صلاحیت عمومی، تاکید دیگری بر این حقیقت بود که صرف اعتقاد به آیین بهایی، افراد را فاقد صلاحیت ورود به دانشگاه میکند و بدین روش هزاران جوان بهایی ضمن محروم شدن از پیگیری علایق و رشد استعدادهایشان، از فرصت مشارکت در ساخت وطن خود ایران، که عاشقانه به آن مهر میورزند، ممنوع میشدند. طی بیش از چهار دههی گذشته، ترفندهای حکومت در محروم کردن جوانان بهایی از تحصیل با تغییراتی همراه بوده، اما سیاستی بیرحمانه کماکان بهقوت خود باقی است: «مسدود نمودن راه ترقی و توسعهی جامعهای خیرخواه و دوستدار وطن، که بزرگترین اقلیت دینی ایران را تشکیل میدهند».