انقلاب ۵۷ نقطهی عطفی در زیست سیاسی روحانیون به شمار میرود. روحانیونی که تا پیش از آن یا از سیاست گریزان بوده و دین را حوزهی خویش میدانسته و سیاست را از آنِ سلطان جائر در زمان غیبت، و روحانیونی که به واسطهی تفسیری متفاوت، اساساً فلسفهی تشیع را سراسر سیاسی میدانستند. باری، با سرعت گرفتن جریان انقلاب در ماههای منتهی به انقلاب ۵۷
جریان «صُفه نشین» حوزهی علمیه عملاً دچار انفعال شد و دستهای از روحانیت که اسلام را مبارزهی دائمی خون و شمشیر میدانستند، در پیروی از سخنان آیتالله خمینی تلاش کردند تا حضور موثرتری در این روند ایفا کنند. به هر روی انقلاب ۵۷ با تغییر رژیم سیاسی از «سلطنت» به آنچه که «جمهوری اسلامی» نام گرفت، بستر مناسبی برای حضور هرچه بیشتر این قشر از روحانیت فراهم آورد؛ از تصاحب پستهای سیاسی گرفته تا اریکههای قضایی و مدیریتی. همه در ید روحانیون یا وابستگان یا ارادتمندان به ایشان قرار گرفت… در این میان اما آنچه که پیش از هر چیزی از دامن انقلاب سر برآورد یک عنوان ناآشنا داشت: «دادگاه ویژهی روحانیت». یک دادگاه ویژه برای یک «قشر ویژه»، دادگاهی مستقل از قوهی قضاییه و دیوانعالی کشور و مستقیماً زیر نظر رهبر.
با توضیحات پیش رو، «چیستی و چرایی» ضرورت وجود چنین دادگاهی تا حدی آشکار میشود. در واقع این دادگاه به عنوان یکی از ارکان اساسی دستگاه قضا در جمهوری اسلامی، در خردادماه سال ۱۳۵۸، یعنی درست زمانی که هنوز قانون اساسی جمهوری اسلامی هم تدوین نشده بود، به دستور مستقیم آیتالله خمینی تاسیس شد. به واقع این دادگاه نه تنها در قانون اساسی جمهوری اسلامی جایگاهی ندارد، بلکه به زعم بسیاری مغایر بسیاری از اصول آن نیز است.
تاریخ دادگاه ویژهی روحانیت سرشار است از نمونههایی که نام بردن هر کدام از آنها و بررسی و واکاوی پروندههای مربوط به این افراد، «چیستی و چرایی» وجود این دادگاه را آشکارتر میکند.
دادگاه ویژه روحانیت، در عمر سی ساله خود بسیاری از روحانیون منتقد جمهوری اسلامی را محاکمه کرد که از جمله مهمترین آنان آیتالله «سیدحسین کاظمینی بروجردی»، آیتالله «سیدمحمدکاظم شریعتمداری»، «احمد منتظری» و… هستند.
آیتالله حسینعلی منتظری در کتاب خاطرات خود مخالفت آشکارش با دادگاه ویژهی روحانیت را اعلام میکند و با این استدلال که این دادگاه «مغایر و مخالف» با بسیاری از اصول قانون اساسی است با وجود و ادامهی کار این دادگاه اعلام مخالفت میکند.
به هر روی با گذشت بیش از سی سال از فعالیت این دادگاه و با وجود حجم بسیاری از استدلالها، حتی از سوی مراجع و روحانیت، این دادگاه کماکان به کار خود ادامه داده و هنوز حجم انبوهی از پروندههای مربوط به اتهامات و جرائم روحانیت روی میز قضات این دادگاه انباشته شده است.
حالا دادگاه ویژه تبدیل به اهرم فشاری شده که بر سر طلاب و روحانیونی که کمی لب به انتقاد بگشایند و «شرف» را به «نام و نان» نفروشند، بکوبد؛ از اتهامات اخلاقی گرفته تا سیاسی و شرعی همه بهانهای شدهاند برای خاموش کردن هر صدا که از تنگنای سینه میآید برون!
حضور تعداد زیادی از طلاب و روحانیون در بندها و بازداشتگاههای ویژهی روحانیت، نشان از کارکرد پررنگ این نهاد سرکوب و غیرقانونی دارد. نمونهها فراوانند اما در ادامه، چند نامه که توسط تعدادی از روحانیون در بند در اختیار پایگاه خبری «آمدنیوز» قرار گرفته، خواهد آمد که نشانگر این است «کما فی السابق» رویهی حاکم بر این دادگاهها جز اعمال زور و فشار بر طلاب و روحانیون منتقد نیست؛ حال به هر بهانهای.
بسمه تعالی
اینبار دست ظلم از آستین کسانی خارج شده است که خود را مدعی عدالت و نماینده تام الاختیار خداوند روی زمین میدانند اما عملکردی دارند که روی دشمنانمان را هم سفید کرده است.
روحانیت به قدرت رسیده در ایران علیه روحانیت مردمی چنان شمشیری در دست گرفته است که دولب آن برّان است؛ شرورترینها را بر کرسی قضاوت مینشانند تا خون طلبه جوان را بریزد یا تا جایی او را در محبس گرفتار سازد که جوانی، زن، فرزند و زندگیاش تباه شده و به شکل انسانی تهی از هرچیز به جامعه بازگردد.
این بی خبران از شرافت و انسانیت و دین، زنان طلبههای زندانی را به طلاق از همسرانشان توصیه میکنند که نمونههای آن فراوان است. طلاب را با هر بهانهای روانهی زندان میکنند، برای مشکلات حقوقی، پروندههای کیفری میسازند و ایشان را به حبسهای طویلالمدت محکوم میکنند؛ به عنوان نمونه برای عدم توانایی پرداخت هشت میلیون تومان قرضالحسنه، کیفرخواست «کلاهبرداری» تنظیم و طلبه بدهکار را به ۱۸ سال زندان محکوم میکنند، آن هم پس از تحمل چندین ماه زندان انفرادی.
علاوه بر این طرز تنظیم ظالمانه شکایت برای اتهامات حقوقی و به اشاره دادسرای ویژه، اضافه کنید فشار بر طلاب زندانی را با عدم اعطای مرخصی، دستگیری و بازجویی از همسر متهمین و بازداشتهای موقت طولانی و متعدد، که منجر به محکومیت از سوی قضات بیسوادی میشود که از موازین فقهی و حقوقی کمترین اطلاعی ندارند و احکام صادرهشان با هیچ قانونی مطابقت نمیکند.
بازرسی منازل طلاب با احکام خاص و غیرقانونی، دستگیری و جلب روحانی شیعه در مسجد و هنگام ادای نماز و ورود به منزل شامگاهان با اسلحه، موقع صرف غذا و مقابل چشمان ترسان زن و فرزند نمونه دیگری از این سرکوب سیستماتیک است.
این ظلمها به قدری اوج گرفته است که زندانیان بند ویژه روحانیت زندان اوین، شروع به خودکشی کردهاند؛ چندی پیش یکی از روحانیون زندانی از درخت چنار زندان ۲۵ متر بالا رفت و خود را به زمین پرتاب کرد. چند تن دیگر نیز به نشانه حمایت از او «رگ» مچ دستشان را بریدند. همه این افراد پس از مداوا به بندهای عمومی یا سلول انفرادی منتقل شده و رسیدگی به پروندهشان متوقف شده است تا ادب شوند و توبه کنند!
نامهای به رهبری نوشتیم اما محکومیتمان طولانیتر شد و ما را به انفرادی تهدید کردند و گفتند شمارا به شکنجهگاه اداره اطلاعات یا سپاه میفرستیم! به قول خودشان رهبری یا اصلا خبر ندارد یا این چند طلبه را از یاد برده است.
به زودی قرار است چند خودکشی دیگر نیز در اعتراض به اینکه دادسرای ویژه روحانیت آبروی ما را برده است و هیچ توجهی به قوانین جاری مملکت نمیکند، صورت گیرد تا بلکه به بهای خونمان اینان رسوا شوند و شاید آنان که خود را به خواب زدند از خواب گران برخیزند. والسلام
روحانی دیگری درباره ظلمات رفته به خود توسط دادگاه ویژهی روحانیت مینویسد:
من ع. ز طلبهای اهل درس و بحث هستم و کاری جز تبلیغ دین و ترویج معارف اسلام انجام نمیدهم. در یکی از روزهای زمستان چند سال پیش که طبق معمول هر روز برای حضور در سر کلاس درس خارج فقه آماده میشدم، صدای زنگ در بلند شد. وقتی در را گشودم سه تن لباس شخصی را با قیافههای کریه و عبوس پشت در دیدم. مامورین دادسرای ویژه با این عنوان که از بنده طلبکار هستند وارد مجتمع مسکونیمان شده و مرا همراه خود به دادسرا بردند، بدون اینکه از طرف دادسرا احضاریهای داشته باشم یا حتی به صورت تلفنی از من بخواهند که به آنجا مراجعه کنم. تا ساعت دو بعداز ظهر در اتاقی منتظر ماندم. نهایتا منشی دادیار که یک فرد «مکلا» بود، برگه به دست وارد اتاق شد و شروع کرد با تحکم و فریاد از یک روحانی سوال کردن و بازجویی. بعد مرا به اتاق دادیار بردند و آنجا هم دادیار شروع کرد به بازجویی و سخنان غیرعلمی و غیرقانونی گفتن. مثلا میگفت شما حق دخالت در مسایل عمومی جامعه را ندارید، چرا به درس و بحثتان نمیپردازید؟! وقتی هم که از او خواستم دادستان را ببینم، در حالی که مرا به اتاق دادستان میبرد با اضطراب گفت: نزد دادستان آنطور که با خودش سخن گفتم، سخن نگویم.
با دیدن دادستان راز سخن دادیار بیچاره روشن شد. ده دقیقهای که آنجا بودم اجازه حرف زدن به من نداد و یکطرفه سخن گفت و اظهار داشت که تو «متهم» هستی و حق نداری صحبت کنی!
بالاخره به اتهام جرمی که مرتکب نشده بودم راهی زندان شدم و چند روزی خانوادهام زیر بار فشارهای روانی و نگاههای شک آلوده همسایه و فامیل قرار داشتند. نهایتا با فشار و تهدید به اینکه برایم پرونده اخلاقی درست میکنند تعهد دادم دیگر سر منبر از سیستم حاکمیتی «انتقاد» نکنم. احتمال عملی شدن این تهدید وقتی برایم تبدیل به یقین شد که در بند ویژه روحانیت زندان قم دیدم طلبهای را که ازدواج موقت انجام داده بود، ولی دادیار شعبه چهار دادسرا «قاضی انصاری» برایش کیفرخواست «تجاوز به عنف» تنظیم کرد و حکم اعدام برایش خواستار شده بود.
اگرچه حکم صادره در دیوانعالی نقض میشود و آن طلبه تبرئه، ولی «انصاری» به بهانه اینکه آزادی او مشروط به امضای فرم «توبه نامه» است، دوباره با استناد به همین توبه نامه اقرار ضمنی اخذ کرده و اینبار موفق میشود حکم اعدام آن طلبه را قطعی کند و اورا به چوبه دار بسپارد! مادر طلبه یاد شده بر اثر این ظلم دادسرا و دادگاه ویژه قم «سکته» قلبی میکند و پدرش نیز بیمار میشود.
روحانی دیگری در دلنوشتهای از ظلم این دادگاه سخن میگوید:
اینجانب م. ب مدتی در یکی از شهرهای کشور برای دراویش آن منطقه منبر میرفتم و از احکام اسلام میگفتم. اما چون یکی از آقایان قم با مرشد آن خانقاه درگیر شده بود، از من خواستند که به آنجا نروم. ولی وقتی سرسختی و مخالفت من را دیدند به من انگ «ارتباط با بیگانگان» زده و گفتند قصد براندازی دارم! هنگام بازداشت عمامه از سرم برداشته و با یک گونی سر و صورتم را پوشاندند. در اتاق بازجویی هم دستانم را به صندلی بسته و رو به دیوار نشانده بودند و اجازه نمیدادند از سرویس بهداشتی استفاده کنم.
در زندان به نشانه اعتراض، ۱۵ روز «اعتصاب غذا» کردم که مگر سخن گفتن از دین برای عدهای درویش دوازده امامی جرم است؟! به همسرم به دروغ گفتند که من زن دومی اختیار کردهام و او را تشویق به طلاق کرده و اسباب جدایی اش را از من فراهم کردند. او نیز مرا با دو فرزند تنها گذاشت و رفت و به جز آبرو، زندگی فرزندانم هم تباه شد. گویی دادگاه ویژه چماقی است برای ساکت و کنترل کردن طلاب آزاده و روحانیت مستقل.
«محمدایوب کاظمی»، از روحانیون مستقل و آزاداندیشی بود که چندین بار به دادگاه ویژه روحانیت احضار شد. وی که از شاگردان مرحوم آیتالله حسینعلی منتظری بود، چندی پیش به دلیل سکته قلبی درگذشت. مرحوم کاظمی پیش از مرگ ناگهانی خود، ما را در تکمیل این گزارش یاری کرد و وقتی از وی نظرش را در مورد «چیستی» دادگاه ویژهی روحانیت خواستیم، اینگونه پاسخ داد:
دادگاه ویژه و توچه میدانی دادگاه ویژه چیست؟