شیعه و سنی و مسیحی نداره. مسیحیهای این خاک هم حیدریاند.سال نوی مسیحی بر همه مسیحیان مبارک
شیعه و سنی و مسیحی نداره. مسیحیهای این خاک هم حیدریاند.
توی گردان شایعه شده بود که نماز نمیخونه. مرتضی رو کرد به من و گفت: «پسره انگار نه انگار که خدایی هست، پیغمبری هست، قیامتی، نماز نمیخونه…»
باور نکردم و گفتم: «تهمت نزن مرتضی. از کجا معلوم که نمیخونه، شاید شما ندیدیش. شایدم پنهونی میخونه که ریا نشه.»
آدم مرموزی بود؛ ساکت و تودار. اصلاً انگار نمیتوانست با کسی ارتباط برقرار کنه. چند باری سعی کردم بهش نزدیک شم، اما نشد. فقط فهمیدم که اسمش کیارش است و داوطلب به جبهه آمده. از آشپزخانه غذایش را میگرفت و میرفت گوشهای، مشغول خوردن میشد. اصلاً با جمع، کاری نداشت؛ فقط برای رزم شب و صبحگاه با بچهها یکجا میدیدمش. اغلب هم سعی میکرد دژبان بایسته تا اینکه برود کمین.
یکبار یکی از بچههای دسته ویژه، بهش متلک انداخته بود که: «رفیقمون از کمین میترسه! توی دژبانی بیشتر بهش حال میده…»
فقط یک نگاه و یک لبخند، تحویلش داد و رفت سمت دستشوییها؛ هرچند که دیدم در حال رفتن، داره اشکاش رو از روی صورت سفید و ریشهای بورش پاک میکنه.
دو روز بعد درخواست کرد بره برای سنگر کمین. فرمانده قبول نمیکرد.
وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون، بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم.
با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! توی سنگر کمین، در کمینش بودم
تا سرحرف را باز کنم.
ـ تو که برای خدا می جنگی، حیف نیس نماز نخونی…
لبخندی زد و گفت : «یادم می دی نماز خوندن رو»
ـ بلد نیسی ؟
ـ نه، تا حالا نخوندم
همان وقت داخل سنگر کمین، زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن، تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم.
توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم.
هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد. ترکش به قفسه سینه و زیر گردنش خورده بود، سرش را توی بغلم گرفتم. با هر نفسی که میکشید خون گرم از کنار زخم سینهاش بیرون میزد. گردنش را روی دستم نگه داشته بودم، ولی دیدم فایدهای نداشت.
آرام کف قایق خواباندمش و پارو را به دست گرفتم که دیدم به سختی انگشتش را حرکت داد و روی سینهاش صلیبی کشید و چشمش به آسمان خیره ماند.
شیعه و سنی و مسیحی نداره. مسیحیهای این خاک هم حیدریاند. آرام،متین، با وقار، اما به وقتش با غرور، با عزمت، بزرگ، و خروشان.
سال نوی مسیحی بر همه مسیحیان مبارک
داوود حشمتی