دومین پوستر کمپین کوچ دراویش به زندان اوین / با دست و چشم بسته به زندان می‌رویم

ارسال توسط مصطفی خدا کرمی Mostafa Khoda Karamiدومین پوستر کمپین کوچ دراویش به زندان اوین / با دست و چشم بسته به زندان می‌رویم

اعضای کمپین دو هزار نفری کوچ سراسری دراویش گنابادی از ایران به زندان اوین، با انتشار دومین پوستر، شکل و نحوه حضوراین گروه در مقابل دادستانی برای کوچ به زندان را تشریح کردند. به گزارش مجذوبان نور، اعضای این کمپین با تاکید بر اینکه طبق نامه‌هایی که به سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری و همین‌طور نامه‌ای که به آقای علی شمخانی دبیرکل شورای عالی امنیت ملی ایران ارسال کرده‌اند، تمام دراویش با دست‌ها و چشم‌هایی که با پارچه‌های سفید و به نشانه صلح و دوستی و برادری بسته شده است، مقابل دادستانی حاضر شده و از رفتن به زندان و پیوستن به وکلای زندانیشان استقبال می‌کنند.  این گروه با بیان اینکه در تمام نامه‌های ارسال شده به مسوولان کشور از صلح‌دوستی دراویش و رضایت‌ شخصیشان برای بازداشت شدن و به زندان رفتن سخن گفته‌اند، اعلام کرده‌اند دست‌هاشان را می‌بندند تا کسی دچار واهمه حمله از سوی دراویش نشده و چشم‌هاشان را هم می‌بندند تا کسانی را که ایشان را بازداشت و زندانی می‌کنند، نبینند، مبادا فردایی دیگر، از دراویش که جز حق و قانون حرفی نزده‌اند، خجل و شرمنده شوند. 

اعضای این کمپین همچنین اعلام کرده‌اند: ما در روز کوچ، هیچ شعاری نمی‌دهیم زیرا اولا کسی را دشمن خود نمی‌دانیم و در ثانی، شعار ما شعرهای سعدی و حافظ و مولوی و مفاخر و مشایخ و دیگر سالکان تصوف است که صلح‌خواهی و انسان‌دوستیشان زبانزد تمام فرهنگ‌ها و کشورهای جهان بوده است و خواهد بود.
یادآور می‌شود ثبت‌نام کرده‌گان در کمپین کوچ سراسری دراویش از ایران به اوین، در همراهی با نه درویش زندانی که اینک در اعتصاب غذای نامحدود اعتراضی به سر برده و حال جسمیشان وخیم گزارش شده است، اعلام کرده‌اند مادامی که نگاه امنیتی بر پیروان طریقت و عرفان سنگینی کرده و به رفتارهای خشونت‌آمیز و غیرقانونی عده‌ای خودسر با دراویش پایان داده نشود، با اجتماع مقابل دادستانی خواستار پیوستن به برادران و وکلای زندانیشان خواهند شد.
تصویر دومین پوستر کمپین کوچ دراویش به زندان را که با مصرعی از اشعار حافظ، از صوفیان و مفاخر ایران و جهان مزین شده است، در زیر مشاهده می‌کنید:

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت          رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم