جدایی دین از سیاست: ممکن یا تخیل

سیاست نهادی است فراگیر که کمتر امری است در جامعه که ارتباطی با آن نداشته باشد و قطعا هیچ جمعی از این رابطه گریزی ندارد، جدایی دین ازسیاست (نه حکومت یا دولت) سخنی بی مایه و عکس العملی است خام طبعانه که این روز ها بر زبان و قلم بسیاری می رود . این سسخن، تا زمانی که عقده دل خالی کردن است و کلام عوامانه، نیازی به توجهی نیست ، اما وقتی در برنامه معتبر و سنگین “پرگار” سردبیر سایت اخبار روز ( آقای فواد تابان) و عضو هیات اجرایی جبهه ملی خارج از کشور (آ قای همایون مه منش) این سخن بی معنی را در جلو دوربین می گویند نمی توان آسان از آن گذشت .به ویژه که هردو بارها روشن کنند که که منظورشان جدایی دین از سیاست است نه از حکومت یا دولت، که مورد قبول شخصیت دیگر این جمع که ازبزرگان طیف ملی-مذهبی ها بود ( آقای رضا علیجانی). این که مدعیان این شعار عموما دین را نمی شناسند واز نقش ها و کارکردهای آن بیگانه اند جای شگفتی نیست. اما این که این افراد “سیاست” را هم نمی شناسند جای شگفتی است. سیاست نهادی است فراگیر که کمتر امری است در جامعه که ارتباطی با آن نداشته باشد و قطعا هیچ جمعی از این رابطه گریزی ندارد. این که پاره ای ازسر نا آگاهی می گویند من اهل سیاست نیستم ،در حقیقت نمی دانند که سیاست در همه زندگی آنان نقش دارد، و اینان هم درسیاست نقش بازی می کنند . آنان فکر می کنند سیاست یعنی فعالیت های بارزو حرفه ای سیاسی ، مثل شرکت در فعالیت های حزبی یا از نزدیک دنبال کردن اخبار سیاسی ! والا همه آنان مالیات می دهند، فرزندانشان به مدرسه میروند ،به دنبال شغل هستند یا سرمایه گذارند، خواستار جاده های خوب ، بهداشت ، هوای سالم و…هستند که همه راسیاست تعیین می کند .و این که چه کس بر مسند قدرت است در زندگی آنان تاثیر دارد. در زمان مبارزات انتخاباتی بوش پدر و کلینتون، فعالیت یک گروه نظرم را جلب کرد ؛ طرفداران حمایت از شامپانزه ها. جمعی که به ندای یک خانم آانگلیسی ،که تمام زندگیش را وقف مطالعه وحمایت از این حیوانات در معرض خطر درجنگل های تانزانیا کرده بود، پاسخ گفته و جمعیتی خیریه و محیط زیستی ایجاد کرده بودند . با کنجکاوی بسیار به نشست آنان رفتم با دهها سوال برلب ،که جهت گیری سیاسی اینان در این رابطه چه معنی دارد . پس از نشست بود که فهمیدم این که چه کس به کاخ سفید برود در سرنوشت شامپانزه های آفریقا تاثیر دارد :از گرفتن بودجه ،تا فشار بر دولت های محلی ، تا تامین جانی حیوانات و پژوهشگران.

انگاه چه گونه است که پاره ای سخن از جدایی نهاد فراگیر سیاست از یکی از بزرگترین نهادهای فرهنگی و اجتماعی یک جامعه ، یعنی مذهب ، می کنند . سخنگفتن از اهمیت نقش مذهب ، توضیح واضحاتی است در حد شیره را خورد وگفت شیرین است . هر کس چند صفحه در علوم اجتماعی خوانده باشد از آن آگاه است و ردیف کردن نام جامعه شناسان و فیلسوفانی که به تفصیل در این باره نوشته اند تنها اظهار فضل است.

چند سال پیش جماعتی از هند وها جلسه ای در کتابخانه کنگره داشتند. ادعایشان این بود که ما گروهی هستیم کهبه هیچ دینی و فرقه ای دلبسته نیستیم . حتی رهبر مذهبی و سازمان دینی نداریم .فقط یک جمع جویای معنویت هستیم . واین البته در هند سابقه بسیار دارد. به آنان گفتم خوب شما هم فرقه ای هستید به نام “فرقه بی فرقگی و آزاد اندیش” ، و چون فرقه اید شامل احکام و ضرورت های فرقه اید ،حتی اگر با درجات کمتر .گفتند نه ما فرقه نیستیم . گفتم مگر نه آنکه نفراتی با شما هم فکر هستند ؟ گفتند بله .گفتم آن وقت شما همفکران نمی خواهید گرد هم جمع شوید ؟ گفتند چرا .گفتم خوب در آن صورت جا و مکانی می خواهید ، و افرادی که ترتیب جلسات را بدهند . پس بودجه هم لازم دارید ، ومدیریتی که با گسترش فکر شما ناگزیر گسترش می یابد. بعد هم عده ای مخالف بهر دلیلی ،ازسر باور تا حسادت و رقابت پیدا میشوند . و بعد اتهامات و ایجاد درد سر ، و چه بسا شما بی آزاران بی ادعا را خطری میدانند و به جمعتان حمله می کنند . آن گاه شما نیاز به امنیت پیدا می کنید و حمایت دولت. و بعد دولتیان یا مشوق شما می شوند ،یا شما را خطری می پندارند ، و شما ناگزیر به توجیه خود ،و بر قراری رابطه حسنه با قدرت می شوید .وبالاخره سیاستمداری در رقابت با حریفش ، اگر شما را جمع قابل اعتنایی بیابد می کوشد با نزدیکی به “شما” ی غیر سیاسی علاقه اتان را به دست آورد . واگر توانست آن گاه نوبت رقیبش است ، که یا او هم دل شمارا به دست آورد ،یا فعالیت شما را دچار اشکال کند .

با توجه به همین اصول ساده واین که هیچ جمعی از رابطه با سیاست گریزی ندارد ، آیا این خواسته جدایی دین از سیاست یک سخن کاملا بی معنی نیست . مسئله سقط جنین ،که ظاهرا هیچ ربطی به سیاست ندارد ، در انتخابات آمریکا نقش بسیار مهمی را بازی میکند ، ودرانتخاب بسیاری از مقامات نقش چشمگیری دارد . یا یکی از موانع پذیرش ترکیه در اتحادیه اروپای مسلمان بودن آن است ، و این باور بسیاری از اروپائیان که تمدن برتر اروپا بر فرهنگ مسیحیت استوار است ، و ورود یک کشور اسلامی به این کشورهای با هویت تاریخی مسیحی ، برای تمدن اروپا خطرناک است . واین در حالی است که تمام این کشورها سکولار هستند، و مدعی جدایی دین از حکومت ، و این که باورهای دینی در تصمیم گیری های سیاسی آنان نقشی ندارند.

فرض کنیم که دینی بگوید من فقط برای معنویت آمده ام و به قول مهندس بازرگان در آخر عمر، دین برای اصلاح آخرت افراد آمده ، نه اصلاح امور دنیائیشان . آیا در عمل فرقی میکند ، و به صرف این ادعا از سیاست کنار میرود؟ مگر صوفیه از اول نگفتند ما به دنبال معنویت هستیم و کوچکترین چشم داشتی به قدرت سیاسی نداریم . و مگر بهائیت پس از باب اعلام نکرد که ما را با سیاست کاری نیست،هر کس حاکم شد ما شهروند تابعیم ، و دل مشغولی ما اصلاح انسان است در هرجای جهان ، با هر حکومتی. مگر هر دوی این ها در طول تاریخشان و در هیچ کجا جهان از دخالت سیاست رهایی داشته اند و مثل آن گروه هندی ناگزیر به برقراری رابطه با سیاست نشده ا ند؟

تازه همه این حرف ها چه ربطی به اسلام دارد که دینی است از بنیان سیاسی . نماز سیاسی و عبادی جمعه دارد ، حج وسیله گرد آوری مسلمانان جهان است ، خمس و زکات از نظرمالی اداره این نهاد را ممکن می سازد . و یا این که مسلمان در روز باید پنج وعده نماز بخواند و برای این کار باید لباسش پاک باشد ، وضو بگیرد و رو به قبله به ایستد. و این بمراتب از محدودیت های یک ارتشی بیشتر است ، وبلافاصله یک مسلمان را در هر جمعی مشخص می کند . دینی که برای آنکه آبریز گاهت را کجا بسازی و چه مراسمی برای پیش و پس از هم آغوشی اجرا کنی قانون دارد.و بهمین سبب کاخ باکینگهام توالت نداشت ،اما اولین محلی که لشگر مسلمان می سازد حمام است و آبریزگاه.

این ادعای که دین باید از سیاست( توجه شود سیاست نه حکومت) جدا شود چنان مسخره و بی معنی است که مرا به یاد ماجرای تعطیل مجلس عوام انگلستان در حدود یک دهه قبل می اندازد . انگلیسی ها گفتند در این زمانه مجلس اعیان موروثی و انتصابی بی معنی نیست وباید بساطش جمع شود. بعد هم به شیوه محافظه کارانه خود قرار شد نخست تعداد اعضای آن به یک سوم کاهش یابد ، و این انتخاب را به عهده خود آنان گذاشتند . لذا مبارزات انتخابی آغاز شد و یک خانم کاندیدا وعده داد که اگر انتخاب شود قانونی می گذراند که دیگر گربه ها حق نداشته باشند پرنده ها را بخورند!

و یا حدود صدسال پیش هم که دعوا برسر آموزش نظرات داروین بالا گرفته بود ، و پای قانون تکامل پیش آمد . سردبیر یکی از نشریات کارولینای شمالی نوشت ، ما از کنگره می خواهیم که قانونی بگذراند که از این پس قانون تکامل غیر قانونی شود!

ادعای این دو مدعی سیاست آن بود که اگر دین وارد سیاست شود بالاخره مدعی قدرت میشود ، و خطر اینجا است .این چاره جویی اینان مثل گریختن کبک از خطر شکارچی در تعقیب است .که چون عقلی ندارد که چه گونه از بلا بگریزد ، سرش را زیر برف می کند ،به تصور آنکه چون او شکارچی را نمی بیند خطر رد شده است . ویا بچه کوچک چون عقلش نمی رسد که چگونه از دست کسی که به دنبالش است نجات پیدا کند سرش را می برد پشت مبل تا آن فرد را نبیند.

برای من قابل فهم است که این بزرگواران – چون عموم ملت ایران- از حکومت دینی ترسیده اند ومارگزیده از هر ریسمان سیاه وسفید هم می هراسد . اما از اهل فکر انتظار می رود عوامانه سخن نگویند . بیندیشند حال که جدایی دین از سیاست امریست محال ، و مذهب نهادی است نیرومند و مورد قبول بیشتر مردم ،چه باید کرد که از عوارض ناسالم دین سیاسی مصون ماند .نه آنکه مثل آن خانم کاندیدا یا آن سردبیر نشریه پیشنهاداتی بدهند که بیشتر به شوخی وتفنن ، یا لجبازی و بی مسئولیتی بماند ،تا یک سخن سنجیده . وظیفه روشنفکر تفکر و چاره جویی است نه از سر تنبلی فکری به شیوه آن کبک یا کودک عمل کردن. نادرستی ولایت فقیه ورد زبان عموم مسلمانان است و در موردش دهها کتاب و صدها مقاله نوشته اند و ماندگاری ان بیشتر به ضرب سرنیزه است و قدرت حکومتی نه عقیدتی . لذا نجات از آن هم یک امر سیاسی است، مثل نجات از دست هر حکومت استبدادی. پس چاره آن را به فعالیت سیاسی باید واگذارد . سخنان به معنی و خواسته غیرممکنی چون جدایی دین از سیاست نه تنها ره به جایی نمی برد بلکه بهانه ای به دست حکومت می دهد که نهاد رو به مرگ ولایت فقیه را به نوعی توجیه کند و به مسلمانان بگوید که مخالفان ولایت فقیه منکر حقوق دموکراتیک شما و شرکت شما در ساختن سرنوشتتان هستند.

محمد برقعی