به گفته مدیرکل دفتر مطالعات و رصد فرهنگی معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی شاخص «عامل بودن» به دین در جامعه پایین آمده است. داود میرزایی گفته است که وضعیت دینداری جامعه، به خصوص جوانان را، با رویکردی به نام «بیشکلی دینورزی» میتوان تبیین و تشریح کرد.
او همچنین گفته است: «طبق تحقیقات انجام شده، هرچه سن جوانان دانشجو افزایش مییابد، دینداری آنها ضعیفتر میشود و آنها تمایل کمتری به انجام مناسک و شعائر دینی نشان میدهند و حضورشان در نهادهای دینی نیز کمتر میشود. شواهدی تجربی از بیدین شدن جمعیت جوانان در مقیاس کلان وجود ندارد. پس این تلقی عمومی که جوانان از دین برمیگردند، چندان دقیق و مبتنی بر شواهد پژوهشی نیست. دینورزی در ایران تا جاییکه بحث بر سر “قائل بودن” به دین است، همچنان در حد بالاست ولی چون نوبت به «عامل بودن» به دین میرسد، شاخص پایین میآید. به ویژه شاخص انجام اعمال جمعی عبادی پایینتر است.»
بررسی میدانی موضوع
امکان بررسی میدانی وسیع برای آگاهی از کم و کیف کاهش یا افزایش «قائل بودن به دین»، «عاملیت به دین» و همچنین میزان «دینباوری در بین نسل جوان» وجود ندارد. اما برای اینکه با وجوهی از موضوع آشنا شویم و مسائل را فراتر از فیلترهای حکومتی ببنیم، پای صحبت تعدادی از افراد مینشینیم که در تهیه این گزارش توجه شده که نظرشان تنوع دیدگاهها را نشان دهد.
حمید میگوید: «من ضد دین نیستم، اما اهل دین، نماز و این چیزها هم نیستم.» به گفته او بیشتر جوانان ایران مانند او هستند. یعنی نه ضد دین و نه معتقد به دین.
پیش از هر چیز، باید تأکید کرد آمار و اطلاعات مطرح شده توسط مدیرکل دفتر مطالعات و رصد فرهنگی معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی به شدت مبهم است.
یک کارشناس علوم اجتماعی در این زمینه میگوید: «صرف نظر از اینکه نتیجهگیری از پژوهشهایی که منتشر نشده و در دسترس عموم نیست، ناصحیح و غیر علمی است، سئوالاتی درباره فاکتورهای مورد بررسی در این پژوهشها وجود دارد که با توجه به تجربیات پژوهشگران مستقل از همکاری با نهادهای رسمی، بنده حداقل به خودم حق میدهم که خیلی بدبین باشم به این نوع پژوهشها.»
دلایل بدبینی این کارشناس به تحقیقات حکومت و نتایج آن ریشه در تجربه او از همکاری با نهادهای رسمی و حکومتی است. این کارشناس علوم اجتماعی مدعی است طرفهای قرارداد در این نوع پژوهشها «تفاوتی میان خداباوری و اعتقاد به دین قائل نیستند»، «با یک پاسخ مثبت درباره اعتقاد به یک مسئله یا انجام یک رفتار، نتیجه میگیرند فرد مورد نظر خداباور و دین باور است، اما با چندین پاسخ منفی حاضر به اعلام عکس مسئله نیستند» و «نتایج مغایر با نظرات رسمی، باعث نمیشود نگاه مرجه سفارش دهنده پژوهش عوض شود. فقط باعث میشود دفعه دیگر، کار را به کس دیگری بدهند!»
آیا هر «حس و حالی»، تجربهای دینی است؟
مدیرکل دفتر مطالعات و رصد فرهنگی معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی گفته است: «حس و حال و تجربه دینی در زندگی به نحوی از انحاء در جوانان وجود داشته و از سوی آنها اظهار شده است. پدیدههای ضد دینی و حتی بی دینی در میان جوانان در اقلیت قرار دارد.» این گفته را در اختیار چند تن از جوانان کشورمان قرار دادم تا خودشان آن را بخوانند و دربارهاش اظهار نظر کنند.
علی، جوانی ۲۴ ساله و دارای خانوادهای مرفه، میگوید: «راستش دقیق نفهمیدم. حس و حال که داریم. خیلیها دارند، اما همیشه که آدم یک جور نیست. من دوستان زیادی دارم که ماه رمضان مشروب نمیخورند. یا مثلاٌ به بقیه کمک میکنی حالت خوبی است دیگر.»
علی در ادامه صحبتهای پراکندهاش میگوید که به خدا اعتقاد دارد، از دین اسلام خوشش نمیآید، دارای سکس خارج از چهارچوب شرعی است و نیازی به مطالعه و فکر کردن درباره مسائل دینی حس نمیکند.
حمید، جوانی ۲۵ ساله است. او شاغل است، اما با مادر و دو خواهر خود زندگی میکند. وی میگوید که درآمد او و مادرش روی هم، ۲۰۰ هزار تومان از خط فقر بالاتر است.
او میافزاید: «من ضد دین نیستم، اما اهل دین، نماز و این چیزها هم نیستم.» به گفته او بیشتر جوانان ایران مانند او هستند. یعنی نه ضد دین و نه معتقد به دین.
سارا میگوید جوانان زیادی را میشناسد که با شریک زندگی خود همخانه هستند و ادعا میکند: «اگر مشکل صاحبخانه و همسایههای فضول نبود که به پلیس زنگ بزنند، همه دوست داشتند با کسی که دوستش دارند، زندگی کنند.» او فکر میکند حساسیت مردم درباره رابطه پسرها و دخترها ربطی به دین ندارد و یک مسأله فرهنگی است.
سارا، ۲۷ ساله است و همراه یک همخانه، مستقل از خانواده خود زندگی میکند. او میگوید: «دوره اینجور فکر کردن تمام شده است. من بیاحترامی نمیکنم. دین مال زمان قدیم است. ما در عروسیها و مجالسمان راحت هستیم. منظورم این است که زن و مرد از هم جدا نیستند و رقص و موسیقی هست. مادر بزرگ من با چادر گلدار مینشیند روی صندلی، مادرم بدون حجاب است، اما لباس بسته میپوشد و ما لباسهای راحت. نسلها عوض شده است. این برای خانوادهها جا افتاده است.»
سارا میگوید جوانان زیادی را میشناسد که با شریک زندگی خود همخانه هستند و ادعا میکند: «اگر مشکل صاحبخانه و همسایههای فضول نبود که به پلیس زنگ بزنند همه دوست داشتند با کسی که دوستش دارند زندگی کنند.» او فکر میکند حساسیت مردم درباره رابطه پسرها و دخترها ربطی به دین ندارد و یک مسأله فرهنگی است.
حسین، ۲۲ ساله است و با پدر خود به عنوان کارگری ساده در یک شرکت نصب داربست فلزی کار میکنند. او میگوید به خدا اعتقاد دارد و معتقد است از اگر همه به بهشت و جهنم اعتقاد داشته باشند، زندگی همه راحت میشود. حسین معتقد است مشکلات در ایران به این دلیل است که «مسئولان اعتقاد به این ندارند که گناه نکنند. فیلماش را بازی میکنند.» او میگوید: «دزدی میکنند. اختلاس. کار آشناهای خودشان را درست میکنند. به فکر بقیه مردم نیستند.»
مسعود، ۲۶ ساله است و به گفته خودش از ۱۵ سالگی کار میکند. او میگوید: «همهاش دروغ است. با اطمینان میگویم از خدا خبری نیست و سرکاری است. برای اینکه کسی که این حرفها را باور کند، راحت گول میخورد. من الان چرا سنگ نشدم؟ یک بار به بابام گفتم اینقدر به خدا التماس کردی، چی شد؟ چهکار کرد واسه ما؟ شروع کرد به فحش دادن. والا به خدا.»
مسعود وقتی خودش متوجه میشود که برای اثبات وجود نداشتن خدا، به خدا قسم خورده است، میخندد و میگوید: «اعصاب که برای آدم نمیگذارند. میگویند اینکارها را بکن تا حوری بهت بدهیم. حوری کجا بود؟ بنشینی ۵۰ سال نماز بخوانی که حوری بهت بدهند؟ حوری چیه داداش؟ الان دوره فراری و پورشه است. پول داشته باش برو توی خیابان پر حوریه. پول میخواهد دیگه. برو بالای شهر ببین چه خبره. اونها میفهمند بهشت یعنی چی. من و شما سر کاریم حاجی.»
امیرمحمد دانشجوی رشته مهندسی صنایع در دانشگاه آزاد است. او اعتقادات مذهبی دارد و معتقد است هرچه مردم دنیا از دین فاصله بگیرند، مشکلات بیشتری برایشان پیش خواهد آمد.
او میگوید: «هم سن و سالهای من فکر میکنند پیشرفت کشورهای اروپایی و آمریکا به این دلیل است که دین را کنار گذاشتهاند. این اشتباه است. الان ثابت شده که بیشتر دانشمندهای مهم دنیا مذهبی بودهاند.»
نکته قابل توجه در صحبتهای امیر محمد که خود را کاملاً معتقد به اصول دینی نشان میدهد، این است که اعلام میکند جامعه ایران در حال فاصله گرفتن از خدا و دین است: «برای اینکه سیاسی شده است. برای اینکه از مردم فاصله گرفتهاند و سرشان به لذتها گرم شده است. هر روز دارم در دانشگاه میبینم. در خیابان و همه جا هست. گشت ارشاد برای این داخل خیابان است که دیگر حجاب رعایت نمیشود. دروغ گناه کبیره است، اما خیلی راحت دروغ میگویند و قسم دروغ میخورند. وقتی مسئولان یک کشور اسلامی فاسد بشوند به اسم اسلام تمام میشود و مردم از اسلام رو بر میگردانند…»
چرا دانشجویان و جوانان؟
یکی از فعالان اجتماعی ایران درباره اینکه چرا نهادهای رسمی و حکومتی بیشتر نگران کاهش تفکرات دینی و مذهبی در بین دانشجویان و جوانان هستند، میگوید: «کودک این دغدغه را ندارد که در کشورش چه میگذرد. مسائلی را به او آموزش میدهند، وگرنه سطح درگیری کودک، محیط خانواده، مدرسه و دوستانش است. افرادی که پیر میشوند، قدرت جسمی خودشان را از دست میدهند. جوانها میتوانند ریسک کنند. آرمانگرا هستند. احساس می کنند همیشه برای شروع کردن فرصت هست. اگر بتوانند جوانان را مذهبی کنند، امکان اینکه آنها را کنترل کنند، هست.»
حسین معتقد است مشکلات کشور ما به این دلیل است که «مسئولان به این اعتقاد ندارند که گناه نکنند. فیلماش را بازی میکنند.» او میگوید: «دزدی میکنند. اختلاس. کار آشناهای خودشان را درست میکنند. به فکر بقیه مردم نیستند.»
دانشجویی در رشته مدیریت میگوید از ترم سوم دانشگاه خواندن نماز را ترک کرده است. او میگوید: «حس و حال نماز خواندن رفت. فضای خوابگاه اینطوری است. قبلاً هم وقت نماز خواندن، دلم میخواست تنها باشم. وقتی وسط نماز خواندن میهمان میآمد، من تندتر میخواندم تا زود تمام شود. خجالت می کشیدم. … ترم یک همه نماز میخواندیم. الان فقط یک نفر از اتاق ما نماز میخواند.»
دختر جوانی که همراه این دانشجو است، برای ورود به این بحث اظهار علاقه میکند و میگوید: «وقتی بچه بودم، همیشه قبل از خواب دعا میکردم و صلوات میفرستادم. معلم کلاس دوم ما سر کلاس خیلی حرفهای عجیب و غریب میزد. یک بار گفت بچههایی که کار بد بکنند یا دخترهایی که با پسرها بازی کنند، خدا تنبیهشان میکند. چند روز بعد پدر یکی از همبازیهای من فوت کرد. در عالم بچگی فکر میکردم، چون با پسرها توی پارک دنبال هم میدویدهاند، خدا تنبیهاش کرده و پدرش مرده است. خیلی ترسیدم. شبها قبل از خواب صلوات میفرستادم تا پدرم موقع خواب نمیرد.»
این زن جوان ادامه میدهد: «این ترس همیشه در من ماند. مثلا موقع کنکور فکر میکردم اگر نماز نخوانم دانشگاه قبول نمیشوم.»
دوستپسر او دوباره وارد بحث میشود و در تایید گفتههای خانم همراهش میگوید: «بین پسرها هم اینطوری هستند. سالی که کنکور داشتیم خیلیها که نماز نمیخواندند، شروع کردند نماز خواندن. مچ چند نفر را گرفتیم که برای قبولی کنکور نذر کرده بودند.»
این دانشجوی ساکن خوابگاه دانشجویی ادعا میکند: «یزدیها بیشتر از همه مذهبی هستند. شمالیها اهل مشروب خوردن هستند. ترکها، نصف به نصف. کردها بعضیهاشان مثل طالبان هستند، نماز ظهر و عصر را جدا میخوانند؛ ولی بیشترشان از سال اول نماز نمیخواندند.»
خانم حاضر در بحث با تعمیم این گفتهها درباره دختران دانشجو موافق نیست. او میگوید: «اصفهانیها و تهرانیها بیشتر نماز جماعت میروند. دوستهای شیرازی من از اول نماز نمیخواندند. شمالیها هم، آنها که از مازندران هستند بیشتر نماز میخوانند، ولی گیلانیها نه.»
یک دانش آموخته دانشگاه که اکنون در بخش تحقیقاتی یک شرکت بزرگ شیمیایی مشغول به کار است، میگوید: «علم و دین مثل آب و روغن هستند. با هم قاطی نمیشوند. من به خدا اعتقاد دارم. اوکی؟ ولی خدای من، چیزی هست که با خدای یک مسلمان یا مسیحی فرق دارد. یک دوست فرانسوی دارم که به من میگوید تو به عنوان یک دانشمند اسم مجهولات فکری خودت را خدا گذاشتهای. باشد، میپذیرم. ولی فقط خدا. محمد و عیسی و قصههای سیب و آدم را نه. دورانی که قصهها در پیشبرد علم نقش داشتهاند، دیگر گذشته است. دوست فرانسوی من میگوید خدای تو، کوچکتر از خدای بقیه است، شاید واقعاً اینطور باشد. من خدایی که در همه چیز دخالت کند، دوست ندارم.»
آیا جامعه ایران مذهبی شده است؟
زنی ۵۸ ساله در باره مذهب در میان جوانان می گوید: «پسرها هنوز تک و توک، نمازخوان درشان هست. امان از دست دخترهای این دوره و زمانه که به هیچ چیز اعتقاد ندارند.»
یک خانم محجبه که ترکیب حجاب سفت و سخت و ماشین آلمانیای که بر آن سوار است، توجه را به خود جلب میکند، در مورد افزایش یا کاهش میزان اعتقادات دینی در ایران معتقد است: «الحمدلله اکثر مردم معتقد هستند. در ماه مبارک رمضان و در ایام سوگواری آقا امام حسین، روح اسلامی و شیعی مردم جاری است.»
اما مردی ۴۸ ساله، نظری متفاوت دارد و میگوید: «دخترها و زنها بیشتر اعتقاد دارند. درستش هم همین است. بالاخره امکان فساد از طرف زن بیشتر است. از آن طرف ترس زن از خدا بیشتر است تا خنثی شود.»
صاحب یک مغازه فروش لوازم خیاطی گسترش استفاده از ماهواره و اینترنت را عامل دوری جوانها از اسلام میداند. او میگوید: «موبایل از همه بدتر است. قبلاً جوانها جلوی چشم بودند و اگر به خطا میرفتند، فرصت بود برای ارشاد کردن، ولی داخل موبایلها را کسی خبر ندارد. هزار جور فساد داخلش هست و پدر و مادر نمیتوانند پیدا کنند.»
یک خانم محجبه که ترکیب حجاب سفت و سخت و ماشین آلمانیای که بر آن سوار است، توجه را به خود جلب میکند، در مورد افزایش یا کاهش میزان اعتقدات دینی در ایران معتقد است: «الحمدلله اکثر مردم معتقد هستند. در ماه مبارک رمضان و در ایام سوگواری آقا امام حسین، روح اسلامی و شیعی مردم جاری است.»
این خانم منکر افزایش رفتارهای غیر دینی در جامعه ایران نیست و آن را به این شکل تفسیر میکند که: «این کاهلی و سستی در دین است. خوشبختانه اعتقاد به دین در کشور ما خدشهدار نشده است. برخی مسائل فرهنگی است، برخی مادی. در بعد فرهنگی سنگر اول جامعه حجاب است که اگر توجه نشود، سد میان میل و گناه برداشته میشود. … در بعد مادی، مشکلات اقتصادی است که مردم را از یاد خدا غاقل کرده است. باید به مردم یادآوری شود اگر به خدا پناه ببرند و به یاد او باشند، روزیشان بیشتر خواهد شد.»
یک فروشنده توتون و تنباکو هم میگوید: «برای مردم دینی باقی نمانده. آنقدری که هست، هرکسی وجدان خودش است که نمیگذارد دست به بعضی کارها بزند.»
کارمند یک شرکت فروش قطعات کامپیوتری میگوید که برای دل خودش نماز میخواند. یک دانش آموز دبیرستانی از دایی خود میگوید که با آنکه نماز میخواند، پنجشنبهها مشروب میخورد. در کمال شگفتی افرادی وجود دارند که برای شروع انجام مذهبی، “رفتن به حج” یا “ازدواج کردن” را تعیین کرده و معتقدند: «باید تا زمانی که فرصت هست، جوانی کرد.»
آنها زمان پیری را وقت عبادت و پاکی می دانند. در مقابل یک فرشفروش میگوید قبل از ازدواج نماز میخوانده است، ولی بعد از ازدواج که دیگر کسی یادش نمیانداخته، به مرور زمان انجام اعمال مذهبی را به فراموشی سپرده است.