ارسال خبر توسط اردلان فضلی ardalaan fazli
آیتالله خامنهای در ۲۰/۸/۹۲ در دیدار با “اعضای ستاد مرکزی هیئت رزمندگان اسلام”، به آنان گفته است : «هیئتها نمیتوانند سکولار باشند؛ هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم!
هرکس علاقهمند به امام حسین است، یعنى علاقهمند به اسلام سیاسى است، اسلام مجاهد است، اسلام مقاتله است، اسلام خون دادن است، اسلام جان دادن است؛ معناى اعتقاد به امام حسین این است. این که آدم در یک مجلس روضه یا هیئت عزادارى مراقب باشد که نبادا وارد مباحث اسلام سیاسى بشود، این غلط است… فکر انقلاب، فکر اسلام، خطّ مبارکى که امام در این مملکت ترسیم کردند و باقى گذاشتند، اینها بایستى در مجموعهها و مانند اینها حضور داشته باشد.»
پایگاه اطلاعرسانی آیتالله خامنهای با ۳۸ روز تأخیر این سخنان را منتشر کرده است. “هیئت سکولار” و “امام حسین سکولار” با افکار و گفتار و رفتار ولی فقیه نمیسازد. اما چه اتفاقی موجب این سخنان شده است.
یکم- هویتسازی تاریخی: تشیع و تسنن دو روایت از اسلاماند که بعدها و به مرور ساخته شدهاند. این دو روایت، به پیروانشان هویت بخشیدند. شیعیان اگرچه همیشه در اقلیت قرار داشته و از حاکمان ناراضی بودند، اما تاریخ تشیع، تاریخ جهاد و جنگهای خونین نیست. تاریخ تشیع، تاریخ آرامش بوده و جنگها و شورشها در آن نادرتر از آنند که بتوان تاریخ تشیع را به جهاد فروکاست.
پیروزی انقلاب و تأسیس جمهوری اسلامی، متکی بر گفتمان تشیع انقلابی بود. تشیع ایدئولوژیک و انقلابی که توسط روشنفکران ساخته شد، روحانیت دیگر عناصر مدرن را هم وام گرفت و بر آن افزود.
عزاداری برای امام حسین نیز امری است که در طول تاریخ ساخته شده، تغییر شکل داده و دائماً تشدید شده است. مولوی در قرن هفتم در مثنوی از نوعی عزاداری برای امام حسین سخن گفته و عبید زاکانی در رساله دلگشا همان را به صورت جوک نقل کرده است. در دوره شاه عباس یک روز مراسم عزاداری برگزار میشد. دستههای سینهزنی و مراسم عزاداری ده روزه بسیار جدیدند.
دوم- ساختن تشیع انقلابی: در دوران اخیر، علی شریعتی تا حدود زیادی تشیع ۱۲ امامی را به امام حسین تقلیل داد. برخورد گزینشی او با تشیع، به دنبال ساختن تاریخی سراسر خونبار از ازل تا ابد بود. “ثارالله” که به احتمال زیاد از مسیحیت وارد تشیع شده، نزد شریعتی بسیار برجسته شد. او همه روزها را عاشورا و همه زمینها را کربلا کرد. چند مستند تاریخی را برجسته میکرد تا تاریخی خونبار و انقلابی بسازد.
انقلاب که پدیدهای جدید و متعلق به دوران مدرن است، به تشیع راه یافت و “تشیع علوی” چیزی جز انقلابیگری و خونریزی نبود. شریعتی برای زدن تاریخ، میگفت که “تشیع صفوی” هم خون را به تریاک تبدیل کرده بود. شریعتی که به دنبال برپا کردن انقلاب بود، دستورالعمل انقلابیاش را پس از اعدام رهبران سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق توسط شاه، صادر کرد: دو راه بیشتر در پیش ندارید، حسینی بودن یا یزیدی بودن. شاه و رژیمش به نماد حکومت یزید تبدیل شده و نیروهای مخالف شاه به یاران انقلابی آماده شهادت امام حسین.
این چنین بود که خسرو گلسرخی هم در دادگاه به امام حسین استناد کرد. سکولارهای دهه پنجاه به ناگاه ظرفیتهای انقلابی تشیع را کشف کردند. طیف وسیعی از آنان از این نیروی انقلابی و ضد ستم حمایت کردند. کتاب تاریخ مذکر رضا براهنی فقط یک نمونه است که در اسلام آغازین چیزهایی کشف میکند که در دیگر ادیان وجود نداشته و موجب برتری آن شده است. این اسلام “اصیل”، “دارای ارزشهایی است که از نظر تاریخی پایدار به نظر میآیند” (رضا براهنی، تاریخ مذکر، علل تشتت فرهنگ در ایران، ص ۲۹).
آیا میتوان همه هیئتهای سراسر کشور را تحت نظم هیئتهای نظامیان سپاهی در آورد؟ سودای خامنهای دست نیافتنی است زیرا هیئتها سکولار شدهاند.
جهاد امثال براهنی را هم مجذوب خود کرده بود. میگفت: “اسلام معتقد است که تو دهنی ظلم را با مشت متقابل جواب بده، چرا که اگر چنین تحرکی از خود نشان ندهی، خودکامگان بر تو چیره خواهند شد و دیگر نخواهی توانست نفس بکشی، و نسل بشر بکلی به سوی نابودی خواهد رفت” (ص، ۳۳). حالا چه باید کرد؟
براهنی میگفت: “خاورمیانه دینی” به فاعلیت روشنفکران و روحانیت ” باید مردم را علیه استعمار تمدن غربی به سلاح جهاد مجهز کند، در مردم غرور جهاد با فساد تمدن غربی و موسسان آن و سرمداران آن ایجاد کند.” (ص ۱۱۰) کتاب براهنی در سال ۱۳۴۹ با این جملات پایان مییابد. دهها مورد دیگر از روشنفکران سکولار در این زمینه به عنوان شاهد میتواند ارائه کرد.
سوم- دوران جمهوری اسلامی: پیروزی انقلاب و تأسیس جمهوری اسلامی، متکی بر چنان گفتمانی بود. تشیع ایدئولوژیک و انقلابی که توسط روشنفکران ساخته شد، روحانیت دیگر عناصر مدرن را هم وام گرفت و بر آن افزود. از جمله “جمهوری” به عنوان یک نهاد مدرن و “هر فرد یک رأی” را. رهبران جدید فهمیدند که غربستیزی و مبارزه با امپریالیسم- که در آن دوران از دو آبشخور کاریکاتور مارتین هایدگر و مارکسیسم روسی سیراب میشد، را هم باید از چنگ رقبا در آورده و به تشیع بیفزایند. بدین ترتیب، تشیع ضد امپریالیستی به رهبری آیتالله خمینی زاده شد.
آیتالله خمینی به خوبی از قدرت شگرف سرمایه عظیم عاشورای مدرن شده- یعنی ایدئولوژیک، انقلابی، ضد امپریالیستی، هویت بخش، و…- آگاه بود و کاملاً آن را به سود رژیم جدید به کار گرفت. دائماً از برگزاری محرم به شیوههای سنتی دفاع میکرد، اما هیچ چیز دیگر این عزاداری ها، جز روضهخوانی و دستههای سینهزنی و زنجیرزنی و برخی نمادها، سنتی نبود. همه مدرن مدرن شده بودند.
فرایند مدرنیزاسیون تیزابی است که به همه جا نفوذ میکند. هیچ امری را به نحو سابق باقی نمیگذارد. فرایند مدرنیزاسیون همراه با فرایند سکولاریزاسیون است.
فرایند مدرنیزاسیون تیزابی است که به همه جا نفوذ میکند. هیچ امری را به نحو سابق باقی نمیگذارد. فرایند مدرنیزاسیون همراه با فرایند سکولاریزاسیون است. هیئتهای عزاداری امام حسین روز به روز “این جهانی”تر شده و جمهوری اسلامی هم برای دوام قدرت سرکوبگر خود از آنها استفاده میکرد. اما این مراسم برای مردم و خصوصا نسل جوان “فرصت”هایی بسیار پدید آورد: فرصت دیدار، تجمع و “خودابرازگری”.
مدرنترین دستگاههای صوتی و موسیقی مدرن به کار گرفته شد. یک بار در چهارراه نظام آباد شاهد بودم که مداح جوانی که مداح نظام نبود، با آهنگ پلنگ صورتی میخواند و دستهای را به پیش میراند. در مواردی از موسیقی پاپ استفاده شد و میشود. محتوای انقلابی و ضدامپریالیستی در حال محو شدن بود. این گروهها دیگر از جهاد و اسطورهها سخن نمیگفتند، اشعارشان، و مهمتر از همه رفتارشان و سبک زندگی شان، کاملاً این جهانی شده بود. حتی در مناطقی به جای غذای سنتی قیمه، پیتزا میان عزاداران پخش میکردند. مراجع تقلید بسیاری این شیوهها را ضددینی و سوء استفاده از محرم اعلام کردند، اما آن دستورات گوش شنوایی نمییافت.
چهارم- مبارزه ضد سکولاریستی خامنهای: آیتالله خامنهای به شدت نگران جا افتادن اندیشه تفکیک نهاد دین از نهاد دولت است. این به معنای خداحافظی با جمهوری اسلامی و ولایتفقیه است. شاید بتوان با “توان” و “اراده” سرکوب مانع گذار به دموکراسی شد، اما فرایندهای مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون را نمیتوان سرکوب کرد. عزاداریها و هیئتها سکولاریزه شدهاند.
خامنهای چه رهنمودهایی برای مقابله با فرایند سکولاریزاسیون (نه ایدئولوژی سکولاریسم) دارد؟
اولاً: از نظم نظامی مشابه نظم هیئت رزمندگان دفاع میکند. میگوید: “اسم هیئت در آن تبادر عرفى، [به معنى] بىنظمى است؛ میگویند فلانى هیئتى عمل میکند، یعنى بىنظم عمل میکند. تقریباً میشود گفت شما اوّلین کسانى هستید که آمدید این مجموعهاى را که گویا طبیعتش طبیعت “بىنظمى” است، تحت نظم درآورید؛ این خیلى چیز خوبى است.”
آیا میتوان همه هیئتهای سراسر کشور را تحت نظم هیئتهای نظامیان سپاهی در آورد؟ پاسخ منفی است.
هیئتهای عزاداری امام حسین روز به روز “این جهانی”تر شده و برای مردم و بویژه نسل جوان “فرصت”های بسیاری برای “خودابرازگری” و تجمع و دیدار به وجود آوردهاند.
ثانیاً: بر عنصر جهاد همه جانبه و سیطره آن بر هیئتهای سینهزنی سخن میگوید. همه هیئتها باید مجاهدت کنند: “مجاهدت مجموعهاى از انواع مبارزهها است؛ جنگ نظامى، جنگ فکرى، جنگ روحى، جنگ اجتماعى، مجموع اینها اسمش مجاهدت است…جهاد، آن حرکتى است که در مواجههبا یک خصم، با یک دشمن، انجام میگیرد…یک وقت هست که شما در همین مطلبى که [عزادار] تکرار میکند و حرفى که [با آن] سینه میزند، با زبان نوحه و با زبان شعر، یک مسئلهروز، یک مسئلهانقلابى، یک مسئلهى اسلامى، یک معرفت قرآنى را میگنجانید؛ او وقتى تکرار میکند، در ذهن او ملکه میشود.”
این سودا دست نیافتنی است. حسینی- یزیدی کردن جهان امروز، به زیان خامنهای و جمهوری اسلامی است، تا به سود آنان. مخالفان و غیرخودیها- مثلاً اصلاحطلبان و سبزها- خامنهای را یزید و جمهوری اسلامی را حکومت بنیامیه قلمداد خواهند کرد که حسینیان و زینبیان- موسوی و کروبی و رهنورد و…- را زندانی کرده است. نمیتوان جای امام حسین را با یزید و شمر عوض کرد. خامنهای با رهنورد رفتاری بدتر از رفتار یزید با زینب کرده است. زینب این فرصت را یافت تا در مجلس یزید علیه او بشورد و سخنرانی تندی کند و بعد هم آزاد باشد. اما رهنورد باید در حصر فقط شاهد اتهامهای یزیدگونه باشد.
ثالثاً: خامنهای از طرح “اسلام سیاسی” در هیئتها و عزاداریها سخن گفته است. این هم شمشیری چند سر است. “اسلام سیاسی” واحدی وجود ندارد. در خاورمیانه اینک- با کمک دلارهای نفتی عربستان سعودی و متحدانش- جنگ شیعه و سنی راه انداختهاند. همه روزه صدها تن در این جنگ کشته شده و چندین برابر زخمی میشوند.
“انتخاب” شاید مهمترین ویژگی انسانی باشد اما حکومت دینی، دین را هم به آییننامه دولتی تبدیل میسازد و مانع تحول در فهم آن میشود.
برای عربستان سعودی و بحرین و دیگر کشورهای فاسد و استبدادی منطقه، بهترین راهکار این است که شکاف اجتماعی فعال دیکتاتوری و دموکراسی را به شکاف شیعه و سنی تبدیل کنند که به قدرت فاسد و سرکوبگرشان تداوم بخشند. این امر حداقل دو پیامد دارد: الف- شیعیان که در اقلیت قرار دارند، میتوانند بازنده این جنگ باشند. ب- مسلمانکشی بیش از هر امر دیگر اسلام را بدنام خواهد کرد.
پنجم- اسلام سکولاریستی: تفکیک نهاد دین از نهاد دولت به سود دین و دینداران است. در این صورت فساد و جنایات رژیم سیاسی به نام اسلام و تشیع و روحانیت نوشته نخواهد شد. دینداران هم میتوانند در نظام دموکراتیک، آزادانه در قلمرو عمومی ارزشهای خود را ترویج کرده و با دیگران وارد گفت و گوی استدلالی شوند. در گفت و گوی آزاد در قلمرو عمومی نمیتوان مدعی شد که فلان سخن یا ادعا درست است، چون فلان شخص یا بهمان کتاب گفته است. سخن و ادعا باید توسط شواهد و قرائن قوی تأیید شوند.
حکومت دینی، دین را هم به آییننامه دولتی تبدیل میسازد و مانع تحول در فهم دین میشود. رئیس قوه قضائیه منصوب ولی فقیه میگوید که حکم اعدام و قصاص حکم مسلم اسلام است و مخالف آن، مخالف اسلام است. اگر حکومت دینی و زندان نبود، صادق لاریجانی میبایست در قلمرو عمومی با دیگران در این خصوص به بحث استدلالی بپردازد. روشن است که در بدون زندان و سرکوب، او قادر به دفاع استدلالی از این مدعا نخواهد بود.
از سویه دین که بگذریم، حکومت دموکراتیک، بهترین برساخته بشری برای زمامداری سیاسی تاکنون است. مردم در یک نظام دموکراتیک قادر خواهند بود تا آزادانه از میان سبکهای زندگی رقیب، یکی از انتخاب کنند. اگر سبک زندگی خاصی از پس از مدتی نپسندیدند، آن را با سبک زندگی دیگری عوض کنند.
“انتخاب” شاید مهمترین ویژگی انسانی باشد. اگر نظام سیاسی دموکراتیک نباشد، اگر آزادی وجود نداشته باشد، چگونه میتوان انتخاب کرد؟ انتخاب دین یا بیدینی هم در فضای دموکراتیک و آزادی امکانپذیرتر است.