مباني فلسفي – کلامي حقوق بشر در اديان

 دکترمحمد ابراهيمي ورکياني

چکيده:

نگارنده مقاله بر اين عقيده است که مکاتب و نظام‌هاي عقيدتي و اديان الهي، علي‌رغم آن که به لحاظ بنياني و تئوريک حيطه مباحث مربوط به انسان را به گونه‌اي طرح کرده‌اند که حقوق انسان بما هو انسان را مد نظر قرار مي‌دهد، اما پيروان اين اديان به هنگام عمل، راهي را در پيش گرفته‌اند که گاه در جهت کاملاً مغاير با آنچه صاحبان اصلي آن مکاتب بيان داشته‌اند نتيجه مي‌دهد. آنان عقايد و علقه‌هاي ديني خود را به جاي آن که در جهت تامين حقوق همنوعان به کار گيرند، دستاويزي قرار داده‌اند تا حقوق انسان‌هاي ديگر را پايمال نمايند و هرگونه تبعيض، حق‌کشي، نسل کشي و….. را به نام دين عليه آن‌ها روا دارند؛ چنان که عليرغم همه زحماتي که بانيان اين اديان بر خود هموار کرده‌اند، پس از وفات آنان، پيروانشان به راهي مي‌روند که به جايي بس دورتر از آنچه اين آيين‌ها به خاطر آن ظهور کرده‌اند منتهي مي‌شود.
جامعه اسلامي نيز مانند ديگر ملل، پس از وفات پيامبر بزرگ اسلام(ص) دچار تنگ نظري مذهبي و ملي شده اما گسترش و عمق تعاليم اسلام در اين زمينه از بروز افراط کاري‌هاي ديگر ملل جلوگيري کرده است.
نظر به اين امر، نوشتار حاضر ضمن بررسي بينش اين مکاتب در مورد انسان و کرامات الهي او و آشکار ساختن اين که همه اين اديان دربارة انسان نظري والا ابراز داشته‌اند، راههاي تقريب بنيان‌هاي عقيدتي در دنياي حاضر را در بطن متون اين مکاتب جستجو مي‌کند.
همه نظام‌هاي حقوق ي – اعم از مکاتب الهي يا غيرالهي – در صدد هستند منافع و نيازهاي مردمي را تامين کنند که در طرف يا در مجموعه آن‌ها قرار مي‌گيرند و يا به عبارتي، معتقدان و يا طرفداران آنها مي‌باشند؛ بنابراين همه تلاش اين نظام‌ها و مکاتب را نمي‌توان کوشش براي تامين حقوق بشر ناميد؛ چون در واقع فقط بخش يا گروهي از بشريت را نمايندگي مي‌کنند نه همه آنها را؛ لذا هر قدر هم پيروان يک آيين با يکديگر پيوستگي، دوستي و اخوت داشته ودر صدد دفاع از يکديگر باشند و سعي کنند امتيازات بيشتري را براي هم کيشان خود کسب کنند، اين وضعيت را نمي‌توان در راستاي تامين حقوق بشر دانست بلکه بايد گفت حمايت افراد يک نژاد يا منطقه جغرافيايي و يا اهل يک زبان ….. از يکديگر، از تلاش براي تامين حقوق انسان بماهو انسان به دور است. حمايت متقابل پيروان يک دين از يکديگر، به معناي حمايت ديني؛ و حمايت افراد يک نژاد از يکديگر، به معناي حمايت نژادي يا ملي و….. مي‌باشد و هيچ يک از اين گونه انسان دوستي‌ها – هر چند اگر از افراط و تفريط به دور باشد، در نوع خود پسنديده و ارزشمند خواهد بود – اما هرگز تحت عنوان ارزشمند حقوق بشر نمي‌گنجد؛ زيراحقوق بشر يا حقوق انسان، حقوق و امتيازاتي است که يک يا چند نظام حقوق ي براي انسان بماهو انسان بدون هيچ گونه قيدي اعم از ديني، حقوق ي، ملي، کشوري و…. در نظر مي‌گيرد؛ به ديگر سخن، هرگاه پذيرفته شد که هر فرد انسان، خواه شرقي، خواه غربي، خواه خداپرست، خواه عرب، خواه عجم، خواه سفيد و خواه سياه، متعلق به هر کشور يا زبان، از حقوق و امتيازاتي برخوردار است که الزاماً بايد مورد احترام قرار گيرد و جامعه جهاني در تامين آن حقوق و امتيازات بايد به طور جدي کوشا باشد، اين ديدگاه را مبين طرفداري از حقوق بشر خواهيم دانست و عنوان زيبندة انسان دوستي را براي آن به کار خواهيم برد.
خداوند جهان آفرين و همه پيامبران او، مردم را به عشق به يکديگر و دوري از دشمني‌ها و بي‌وفايي‌ها دعوت فرموده‌اند اما متاسفانه اين حقيقت در مقاطعي از تاريخ براي افراد بسياري، اعم از فاضل و عامي، قابل فهم نبود و در عصر حاضر نيز با همه تاکيد جامعه جهاني بر لايحه جهاني حقوق بشر، در بسياري موارد ناهماهنگي‌هايي مشاهده مي‌شود که حاکي از عدم اعتقاد به اين شعار الهي مي‌باشد. علي(ع) در نامه هميشه جاويدش به مالک اشتر نخعي، سردار دلاور خويش، نگاشته است:
و اشعر قلبک الرحمه للرعيه و المحبه لهم و الطف بهم و لا تکونن عليهم سبعاً ضارياً تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک في الدين او نظير لک في الخلق….. (نهج‌البلاغه، نامه53): اي مالک! تو بايد عشق به مردمي را که در قلمرو تو زندگي مي‌کنند، در صفحه دلت نقش نمايي و دل را سراپردة محبت آنان قرار دهي و هميشه با آنان لطف و احسان نمايي. مبادا که مانند گرگ درنده به جان آنان افتاده و غارتگري از آنان و بلعيدن منافع آن‌ها را غنيمت شماري؛ چه، همه آنان که در قلمرو حکومتي تو زندگي مي‌کنند؛ از دو حال خارج نيستند: يا برادر ديني تو هستند و يا همچون خود تو انسانند.
سخن گهربار علي(ع) گرچه خطاب به حاکم و فرمانداري از مسلمانان، و دستوري است مبني بر چگونگي برخورد او با شهروندان کشور اسلامي، ولي معيار و فلسفه صدور اين فرمان همه شهروندان و غيرشهروندان را شامل مي‌شود؛ زيرا در حقيقت مردم جهان نيز از اين دو عنوان خارج نيستند؛ يا مسلمانند يا غيرمسلمان، و به هر حال انسانند.
علي(ع) به مالک اشتر نمي‌گويد فقط به مسلمانان خدمت کن، بلکه مي‌فرمايد به همه شهروندان، به حکم اين که انسان هستند، عشق بورز و تمام عمر و همه امکانات خود را در مسير سعادت آنان به کارگير. پس در منطق علي(ع) انسان‌ها نه دشمن همديگر بلکه محبوب و معشوق يکديگرند و در نتيجه بايسته است که همگان به يکديگر عشق ورزند و با تعاون و همکاري موانع مادي و معنوي را از سر راه سعادت انسان‌ها برطرف نموده، جامعه‌اي جهاني توام با رحمت و رافت را به وجود آورند.
نه تنها منشور جهاني علي(ع) هنوز پس از گذشت چهارده قرن از زمان صدورش، برتري روشني را براي خود بر هر متن قديم يا جديد در زمينه حقوق بشر حفظ کرده بلکه مکتب الهي اسلام نيز – که علي(ع) خود افتخار پيروي از آن را دارد – همه ملت‌ها را در همه ادوار تاريخ به دوري از دشمني‌ها و ايجاد دوستي‌ها دعوت فرموده و نه تنها کشتن هر انسان بي‌گناهي را جرم دانسته بلکه سلب امنيت او را نيز به عنوان بزرگترين جرم و جنايت محکوم نموده است. قرآن کريم کشتن يک انسان و يا سلب امنيت او را با نسل کشي و نابودي همه انسان‌ها برابر مي‌داند و با صراحت تمام اعلام مي‌دارد که اين فرمان اختصاص به شريعت آسماني قرآن ندارد بلکه سرلوحه کار تمام انبياء الهي است:
من اجل ذلک کتبنا علي بني اسرائيل انه من قتل نفساً بغير نفس او فساد في‌الارض فکانما قتل الناس جميعاً و من احياها فکانما احياناً الناس جميعاً (مائده/32): از اين رو بر بني‌اسرائيل فرمان داديم که هر کس جاني را به خطر اندازد و يا آرامش را از انساني سلب نمايد، گناه او همانند گناه کسي خواهد بود که همه انسان‌ها را نابود ساخته باشد؛ چنان که اگر جاني را از خطر برهاند و نفسي را زنده نمايد، ثواب و ارزش آن همانند اين خواهد بود که همه بشريت را از خطر رهانيده باشد.
اين گفتار که بليغ‌تر و فصيح‌تر از آن در عالم وجود در هيچ نامه ديني و يا غيرديني به چشم نمي‌خورد، نفس و جان هر انسان را واجد اين همه ارزش معرفي مي‌کند و کمترين قيدي براي آن از قبيل دين، مذهب، مليت، زبان، فرهنگ و….. نياورده است.
اين پيام و بسياري پيام‌هاي مشابه ديگر که در متن قرآن کريم و احاديث اسلامي از پيامبر اکرم(ص) و اهل بيت پاک او (ع) ديده مي‌شود، به تدريج بشريت را به يکديگر نزديک و نزديکتر کرد و سرانجام توانست ديگر ملل را نيز شيفته اسلام و فرهنگ قرآن نموده، سرانجام گروه پروتستان را به تلاش براي تدوين لايحه جهاني حقوق بشر و….. وا دارد.
به جرأت مي‌توان گفت: گرچه همه مکاتب الهي در اين شعار با يکديگر مشترکند و تمام اديان الهي و غيرالهي به مقام والاي انسانيت اعتراف دارند، ولي عاليترين نظريه در مورد انسان و حقوق او متعلق به اسلام است و هيچ آيين الهي و يا غيرالهي ديگري چنين ديدگاهي را، به اين شفافيت و همه شمولي که در اسلام ذکر شده، عرضه ننموده است. موضع شفاف و قاطع اسلام درباره انسان و کرامت او، سرانجام، ديگر ملل را نيز به اعتراف به اين حقوق انسان واداشت؛ چنان که اروپاي عصر حاضر که خود به عنوان مبدع و مؤسس حقوق بشر و تدوين لايحه جهاني و حقوق شهروند شناخته شده است، در زمينه ارزشهاي بي‌شماري از جمله در مسائل مربوط به حقوق انسان و آزاديهاي عقيدتي و اجتماعي دنباله‌رو و متاثر از تفکر اسلام بوده و اين واقعيتي است که بسياري از دانشمندان اروپايي نيز به آن تصريح دارند. ولتر، از دانشمندان معروف و تاثيرگذار در انقلاب کبير فرانسه، مي‌گويد:
تمام اديان و مذاهب روي زمين به همين طريق با عوام فريبي و زبان بازي رواج يافته‌اند جز شريعت محمد(ص) که از ميان همه ساخته‌هاي دست بشر تنها دين خدايي به نظر مي‌رسد. دين اسلام وجود خود را به فتوحات و جوانمردي‌هاي بنيانگذارش مديون است، در صورتي که مسيحيان با کمک شمشير و تل آتش آيين خود را بر ديگران تحميل مي‌کنند. اي کاش تمام ملت‌هاي اروپا روش ترکان مسلمان را سرمشق قرار مي‌دادند. (اسلام از ديدگاه ولتر، ص97)
وقتي از حقوق بشر صحبت مي‌کنيم، منظور امتيازاتي است که به انسان بماهو انسان بي‌هيچ قيد و شرطي تعلق مي‌گيرد و قيودي مانند هم نژادي، هم زباني، هم مسلکي، هم وطني و همبستگي سبي و نسبي و…. در آن مطرح نيست، بلکه هر انساني به حکم انسان بودن داراي حقوق ي غيرقابل نقض مي‌باشد که بايد از جانب همگان مراعات گردد.
بدون ترديد هر موضعي که يک مکتب يا آيين در خصوص حقوق بشر اتخاذ مي‌کند، قبل از هر چيز با ديدگاه و رويکرد آن مکتب به شخصيت انسان و استعدادها و اهداف او در اصل آفرينش ارتباط دارد. هيچ مکتبي نمي‌تواند بي‌آنکه ابتدا تعريف خود از انسان را مشخص کند، از حقوق او سخن گويد؛ کما آنکه انسان شناسي نيز خود، بدون هستي شناسي راه به جايي نمي‌برد.
خوشبختانه همه اديان الهي و غيرالهي در خصوص ارجمندي شخصيت و مقام انسان و استثنايي بودن اين موجود در نظام هستي اتفاق نظر دارند اما متأسفانه در مقام عمل، اکثر اين مکاتب و اديان به انحصار گرايي‌ها، گروه گراييها، تعصبات غلط ناسيوناليستي و قوم و قبيله گرايي دچار شده‌اند؛ چنان که مفسران آنها در بسياري موارد حتي اديان الهي را به تناسب اغراض قومي و ملي تفسير نموده‌اند و همه مزايا و افتخارات آن دين را به قوم خاصي منسوب، و ديگر اقوام و ملل را از آن بي‌بهره دانسته‌اند و حتي بعضاً با چنين دستاويزهايي خود را برتر از ديگران دانسته، افراد خارج از مجموعه منتسب به خود را تحقير و خوار شمرده‌اند. همين انحراف عقيدتي و فکري همواره منشا ظلم و ستم گروهي از انسانها بر گروههاي ديگر بوده است. جالب آن که همه اين انحرافات، تفسيرها، خود برتربيني‌ها و ظلم‌ها در شرايطي شکل مي‌گيرد که خود آن ديني که مورد استناد آن‌ها مي‌باشد، انسان بماهو انسان را ارجمند و عصارة خلقت را احياناً گل سرسبد مخلوقات مي‌داند.
لذا در ادامه اين بررسي، ابتدا سعي خواهد شد که ديدگاه اديان الهي و غيرالهي دربارة انسان و مقام ارجمند او مورد بررسي قرار گيرد و سپس به عوامل درگيري اقوام و ملل مختلف با يکديگر و پايمال شدن حقوق برخي انسان‌ها توسط بعضي ديگر و طبعاً تسرّي ضرر و زيان آن به همه انسان‌ها اشاره خواهد شد و سرانجام راهکار خروج از اين بن‌بست و تشکيل جامعه‌اي جهاني که همه افراد و اعضاي آن انسان‌ها را دوست و در خدمت يکديگر بدانند تبيين خواهد گرديد.

عدالتخواهي همه انبيا و شرايع الهي

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط…. (حديد/25):
به حقيقت ما همه پيامبران خويش را همراه با معجزات فرستاديم و با آنان کتاب شريعت و قانون را فرو فرستاديم (صرفاً بدان جهت) که مردم عدل و قسط را در رابطه با يکديگر به کار گيرند.
همان گونه که به اين آيه کريمه و بسياري آيات ديگر مي‌توان استناد جست، خداوند متعال هدف مهم از ارسال پيامبران خويش را اقامه عدل در جامعه بشري دانسته و همه آنان براي تحقق اين معنا تلاش و کوشش جدي داشته‌اند. زيباترين آن که اين هدف به يک مکتب خاص الهي اختصاص ندارد، بلکه به صراحت هر چه تمامتر قرآن کريم آن را سرلوحه برنامه همه پيامبران معرفي کرده است. اما شگفت آن که وقتي به تاريخ بشر مي‌نگريم، علي‌رغم همه سعي و تلاش پيامبران و اولياي الهي براي نابودي ظلم و ستم، همواره بي‌عدالتي‌ها و ناهنجاري‌هاي گريبانگير نسل بشر بوده و متاسفانه گاه پيروان اديان الهي در اين انحراف حتي از ديگران گوي سبقت را ربوده و عجيب‌تر آن که نسبت به خداپرستان ظلم بيشتري را روا داشته‌اند.
پرواضح است که اين ستمگري‌ها و ناسپاسي‌ها هميشه با علم و عمد همراه نبوده، بلکه با اطمينان مي‌توان گفت اين امر بيش از هر چيز معلول تفسيرهاي غلطي بوده است که پيروان اديان الهي پس از درگذشت پيامبران از مکتب آنها برداشت نموده‌اند و احياناً با قصد تقرب به جان يکديگر و يا به جان ديگران افتاده و به تصور اين که کاري صحيح انجام مي‌دهند به ننگ آفريني دست يازيده‌اند.
از اين نظر، به عقيدة نويسنده، اصلاحگران و ستم ستيزان جامعه بشر بهتر است قبل از هر چيز به متون اصيل ديني خويش بازگشته و با تفسير صحيح اين منابع پيروان هر آيين را به نيکي و احسان با همکيشان و همنوعان خويش دعوت نمايند؛ چه، عمل انعکاس عقيده است و بينش صحيح روش نيکو را نيز به دنبال دارد.
خوشبختانه نه تنها در قرآن بلکه در ديگر مکاتب آسماني نيز عبارات و آيات فراواني که از لزوم تعاون و همکاري همه انسان‌ها با يکديگر حکايت داشته باشد، هنوز هم موجود است و مي‌توان از وجود آن‌ها در جهت ايجاد دوستي و صميميت در ميان همه انسان‌ها بهره برد. به قطع، اگر به مکتب الهي و تعاليم پيامبران بزرگ بازگرديم، به خوبي درخواهيم يافت که خدا انسان‌ها را به عشق ورزي به يکديگر فراخوانده و براي رفع اختلافات فيمابين جز برهان و موعظه و جدال نيکو پيشنهاد نفرموده است:
ادع الي سبيل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين (نحل/125): به راه پروردگار خودت از طريق برهان و پند مشفقانه و جدال به روش نيکو دعوت نماي و بدان که پروردگار تو خود آگاهتر است به اين که چه کسي از راه او منحرف و چه کسي هدايت يافته است. (پس وظيفه تو جز گفتگو و خيرخواهي نيست.)
اما متأسفانه در بسياري از موارد پويندگان راه پيامبر دچار اشتباه شده و با تقسيم بشر به «به دين و بددين» و «مومن و کافر» بيشترين بخش از انسان‌ها را به اتهام دشمني با خدا از ديگران جدا کرده و جنگ و ستيز با آنان را مايه خوشنودي حق تعالي دانسته‌اند و از اين طريق، به جاي اصلاح، مرتکب فساد شده‌اند؛ «و يفسدون في‌الارض و يحسبون انهم يحسنون صنعاً» و بدتر آنکه نه تنها پاره‌اي از پيروان اديان الهي مخالفان عقيدتي خويش را دشمن و فاقد حقوق دانسته‌اند بلکه احياناً به مشکل خودبرتربيني آلوده شده و مخالفان را فاقد ارزش انساني نيز معرفي کرده‌اند؛ چنان که قرآن کريم درباره گروهي از يهود و نصاري چنين حکايت فرموده است:
و قالت اليهود و النصاري نحن ابناء الله و احباؤه قل فلم يعذبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق يغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء و لله ملک السموات و الارض و ما بينهما و اليه المصير (مائده/18): يهوديان و مسيحيان بر اين ادعا هستند که تنها ايشان پسران خدا و دوستان او هستند. به آن‌ها بگو پس چرا به خاطر گناهانتان مورد عذاب الهي قرار مي‌گيريد؟! نه چنين است بلکه شما نيز انساني مانند همه انسانهايي هستيد که خداوند خلق فرموده و مانند همگان مرهون اعمال نيک و بد خود هستيد و خداوند است که (بدون تفاوت بين شما و ديگران) هر که را بخواهد مي‌آمرزد و هر که را خواهد عذاب مي‌کند و مالکيت آسمانها و زمين و آنچه بين آنها است متعلق به خدا مي‌باشد و همگان سرانجام به سوي او باز مي‌گردند.
بنابراين انسانها از نظر انسانيت با هم برابرند و هيچ گروهي را بر گروه ديگر امتيازي نيست و هر امتيازي تنها در سايه عمل صالح از پيشگاه خداوند قابل تحصيل است و اين امتيازها نيز در جهاتي ديگر از جانب خداوند پاداش داده خواهد شد و اما در دنيا موجب برتري حقوق ي و سياسي و يا غير آن نخواهد بود.
اما انسان بودن خود فضيلت ممتازي است که برتري بشر را بر همه موجودات و حتي بر فرشتگان الهي به دنبال دارد و اگر شروط انسان بودن به جاي آورده شود، انسان‌ ها از نظر افتخار چيزي کم از فرشتگان نخواهند داشت.
براي وصول به جامعه‌اي که افراد آن به يکديگر عشق بورزند و غمخوار هم بوده و در صدد حل مشکلات همگان برآيند، بهترين راه آن است که افراد آن جامعه، يکديگر را درک نموده و به حکم انسان بودن همگان را واجد حقوق و امتيازاتي غيرقابل نقض بدانند و دولتها نيز براي وصول به اين مرحله يکديگر را ياري دهند.
خوشبختانه در حال حاضر جامعه بشري براي وصول به اين مرحله علاقه لازم را از خود نشان مي‌دهد؛ چنان که قوانين و مقررات بين‌المللي و لوايحي مانند منشور ملل و لايحه جهاني حقوق بشر و…. نيز همگي از اين معنا حمايت دارند.
مسيحيت و يهوديت که تا گذشته نه چندان دور خود را قوم برتر و غيرقابل مقايسه با ديگران مي‌دانستند، امروز لااقل در مقام ادعا اظهار مي‌دارند که انسان بودن کافي است تا براي هر فردي حقوق لازم در نظر گرفته شود و اين خود نويدي ارزشمند است که اصلاحگران را به آينده اميدوار مي‌سازد.
يکي از متون و منابع ارزشمندي که مي‌تواند عاليترين نقش را در تحقق جهاني بدون جنگ ايفا نمايد و انسانها را به جاي جنگ به صلحي جاويد واصل سازد، کتاب آسماني قرآن و احاديث اسلامي است و لذا بحث خود در مورد مباني حقوق بشر را از اين کتاب عزيز آغاز مي‌نماييم.