سایت اصولگرای پارس نیوز به صورت غیرمستقیم انگشت اتهام وابستگی به اسرائیل را متوجه برخی از نزدیکان روحانی ساخت. این سایت با انتشار گزارشی درباره فعالیتهای گروه محمد منتظری و طرح ادعای نفوذ ساواک در این گروه این سوال را مطرح کرد که ممکن است برخی از اعضاء گروه محمد منتظری عناصری باشند که با طراحی موساد و عاملیت ساواک با ماموریت نفوذ و اجرای اهداف عملیاتی اسرائیل وارد گروه شده باشند.
نقد مطلب
بنیاد نوشته فوق بر تحلیل و گمانه زنی است که سناریو سازی امنیتی را دنبال مینماید. در نوشته مستندی وجود ندارد. تنها به گزارشی از ساواک در خصوص یکی از اعضاء گروه محمد منتظری ارجاع شده که با لو رفتن ماموریتش گرفتار ساواک شده است. بر اساس این یک مورد نمیتوان مدعی اشراف کامل ساواک بر فعالیتهای گروه محمد منتظری شد. اما اشراف اطلاعاتی لزوما به معنای وابستگی و یا هدایت عملیات نیست. در بسیاری از گروههای مبارز زمان شاه عناصری وجود داشتهاند که مخبر بوده و گزارش میدادهاند. آنها صرفا اخبار درون مجموعه را منتقل میکرده و در تصمیم گیریها شرکت نداشتهاند.
پروندهسازی برای محققی چون دکتر علی اصغر غروی که بر بنیاد اتهام زنی بلا استناد است دیگر ضعف این مطلب است. ساواک و وزارت خارجه شاه آنگونه که نویسنده فرض کرده مجموعههای کنترل شده و بستهای نبودند. بر این اساس میتوان نسبت به آیت الله بهشتی که در تنظیم کتاب دینی در مدارس شاه مشارکت داشت نیز تشکیک کرد.
ساواک نیز مجموعه مقتدر و کارآمدی نبود که بر همه حوزهها اشراف کامل داشته باشد و یکی از دلایل پیروزی انقلاب ضعف ساواک بود.
ادعای نویسنده که گروه محمد منتظری انضباط سازمانی و قدرت تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق و سازمان فدائیان خلق را نداشته، درست است. اما تقریبا اکثر گروهها و افراد روحانی مخالف در زمان شاه از این لحاظ ضعیفتر بوده و کاملا در تور اطلاعاتی ساواک بودند. ساواک اطلاعات خوب و دقیقی از فعالیتهای دکتر چمران و موسی صدر نیز در لبنان داشت. تحرکات آیت الله خمینی و رفت آمدها به نجف نیز در تور اطلاعاتی ساواک قرار داشت. حتی ساواک کاملا از گفتگوها ، مکالمات و دیدارها در نوفل لوشاتو نیز با خبر بود. حال بر اساس منطق نویسنده باید همه مدعی شد که تصمیمات این گروهها تحت هدایت غیر مستقیم ساواک و از طریق آن با تاثیر گذاری سیا و موساد گرفته شدهاند؟ حتی مجاهدین و فدائیان خلق نیز از عملیاتهای اطلاعاتی ساواک در امان نماندند.
نویسنده تصور درستی از گروه محمد منتظری ندارد. دامنه فعالیت این گروه در خاور میانه محدود بود و حداکثر در آموزش چند ده نفر از نیروهای مخالف اسلامگرا بروز و ظهور یافت. طبیعی است انتظار گروههایی چون امل و سازمان الفتح نیز از آنها بالا نبود. به احتمال زیاد گروههای فلسطینی ماموریتهای اطلاعاتی کوچکی را برای آنها تعریف کرده بودند. گروه محمد منتظری فعالیت میدانی و علمیاتی در لبنان و اسرائیل انجام نداد و تنها به کار آموزشی مشغول بودند. اکثر قریب به اتفاق افرادی که برای آموزش فعالیتهای چریکی و نظامی به آنجا رفتند به راحتی از خاک ایران خارج شدند. اگر این گروه کاملا تحت نفوذ ساواک بود علی القاعده باید از خروج این افراد از مرز جلوگیری می شد. اگر همه آنها متهم به نفوذی ساواک و اسرائیل شوند آنگاه با توجه به نقش این افراد در نهاد های حساس نظام مثل سپاه، مجلس و نهادهای امنیتی آنگاه بخش مهمی از تصمیمات نظام نیز متاثر از هدایت اسرائیل میشود.
اما شهروندان ایرانی در مقایسه با عربهای ساکن سرزمینهای اشغالی به طور نسبی بهتر توان جمع آوری اطلاعات محدود و فیلمبردار و عکاسی داشتند. عربها بیشتر تحت کنترل بودند و از همه مهمتر امکان خروج از محل زندگیشان را نداشتند. هزینه کارهای تجسسی برای سازمانهای مسلح فلسطینی برای آنها بیشتر بود.
دیگر ایراد این مطلب صورتبندی غلط از روابط ساواک و موساد است. این دو نهاد با هم همکاری اطلاعاتی داشتند اما ساواک مستقل از موساد عمل میکرد. اسنادی که از ساواک منتشر شده است به خوبی نشان میدهد که فعالیت نیروهای سیاسی و امنیتی آمریکا و اسرائیل توسط ساواک در ایران و منطقه رصد میشده است. در پاره ای موارد بین موساد و ساواک تعارض اهداف پیش آمده است. اگر چه اشتراکات کلانی در منطقه خاور میانه داشتند. ولی نگاه ساواک به مسائل جهان عرب و فلسطین تفاوتهای ملموسی با سیستم امنیتی اسرائیل داشت.
در مطلب مزبور تاکید زیادی بر سرلشگر منصور قدر و فعالیتهای او بر علیه امام موسی صدر شده است. او تلویحا به ارائه خدمات به موساد نیز متهم گشته است. اما بررسی سوابق قدر نشان میدهد او فردی مطیع دربار و متملق شاه بود که از هر فرصتی برای جذب نظر مثبت شاه استفاده میکرده است. اما وی رابطه خوبی با شیعیان لبنان داشت. اگر چه مناسبات بین قدر و موسی صدر حسنه نبود اما درگیری حادی با هم نداشتند. اختلاف نظر آنها آنگونه کهاحسان نراقی روایت میکند، ابتدا بر روی چگونگی آشکارسازی سیاستهای حمایتی حکومت پهلوی در لبنان نمایان شد.
قدر میخواست موضوع آشکار شده و هر جا تاسیسات عمرانی، آموزشی و درمانی در لبنان با کمکهای مالی ایران ساخته شود حتما اسم شاه و یا نمادهای وابسته به شاه گذاشته شود. اما موسی صدر میخواست عملا از امکانات استفاده شود اما نامی از شاه به میان نیاید. همچنین امکانات به صورت غیر متمرکز توزیع شود. قدر ارتباطاتش با شیعیان لبنان را محدود به کانال امام موسی صدر نمیکرد و با مخالفان وی دربین شیعیان وقت لبنان از جمله کامل اسعد مراوده داشت.
قدر همچنین با راه انداختن تشکیلات نظامی امل نیز مخالفت کرد که سیاست رسمی حکومت ایران بود. اما بنا به گزارشهای ساواک سرلشگر منصور قدر آخرین سفیر حکومت پهلوی در لبنان با اقدامات رسانهای پرویز ثابتی بر علیه موسی صدر مخالفت میکند.
پرویز ثابتی در سال ۱۳۵۶ رهبری حملات ساواک به موسی صدر را بر عهده داشت و دلیل این کار نیز همکاری موسی صدر با مصطفی چمران و مخالفان شاه اعم از مذهبی و چپ و همچنین مشارکت در جنگهای جنوب لبنان بود. او جزوهای در افشای امام موسي صدر، با عنوان «وجه من وجوه موسي الصدر»، تهيه کرد که توزیع این کتاب و ترجمه عربی آن با مخالفت منصور قدر مواجه شد که آن را به مصلحت نمیدانست.
بنابراین، برجستهسازی نقش منصور قدر دیگر نقطه آسیب پذیر مطلب فوق است. اما حتی اگر به غلط فرض کنیم که ملاحظات نویسنده قابل تامل بوده و باید نسبت به کسانی که از گروه محمد منتظری در زمان پیش از انقلاب به اسرائیل سفر کردهاند تشکیک کرد. آنگاه این سوال مطرح میشود چرا علی فلاحیان نیابد جزو این افراد باشد؟ در این صورت در خصوص وی نیز میتوان به صورت غیر مستقیم القاء وابستگی کرد و سم پاشی نمود. امتداد منطقی نتیجهگیری مطلب مزبور به جایی میرسد فردی که از مهمترین نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی و از حلقه نزدیکان خامنهای بوده، مهره وابسته موساد میشود. بدیهی است که نه حسین قاسمی نویسنده مطلب و نه سایت پارس و نه کل اصول گرایان افراطی حاضر به پذیرش تبعات شالوده شکنانه این ادعا نخواهند شد.
از زاویهای دیگر، این طنز تاریخ است کسانی از نیروهای نسل سوم و رده پایین تندروها در جمهوری اسلامی پیدا شدهاند که گروه محمد منتظری را متهم به آلوده شدن به نفوذ موساد و حضور ماموران ساواک و اسرائیل میکنند، در حالی که خود محمد منتظری بیپروایی قابل ملاحظهای در زدن اتهامات وابستگی به غرب و اسرائیل و هشدار به چهره های مبارز و اسلامگرایی چون آیت الله طالقانی به قرار گرفتن در مسیری همسو با اسرائیل داشت. شاید این چنین تاریخ تکرار میشود، منتها در شکل کمیک آن.
در عین حال، این مساله هشداری است که چگونه بیمبالاتی و انگیزههای شرورانه در قالب مشهور بولتن نویسی و زدن اتهام واهی وابستگی میتواند مخرب و ویران کننده باشد و دامن همه، حتی مروجان این شیوه غیر اخلاقی و نادرست را نیز بگیرد.