ارسال توسط مصطفی خدا کرمی Mostafa Khoda Karami
دو هزار عضو کمپین سراسری کوچ دراویش از ایران به اوین در نامهای خطاب به علی شمخانی، دبیرکل شورای عالی امنیت ملی، از وی خواستند در صورتی که تصمیم دولتمردان و قدرتمداران ایران بر ادامه نگاه امنیتی بر پیروان طریقت و عرفان است، رای به بازداشت و سرکوب تمامی اعضای این کمپین بدهد. به گزارش مجذوبان نور، امضاکنندگان این نامه با اظهار اینکه برای احقاق حقوق قانونی اهل تصوف و برادرانشان که با احکام یک جانبه و غیرعادلانه زندانی شدهاند، ذرهای از پا نخواهند نشست، نوشتهاند: ما دراویش رضا نمیدهیم که بودجه مملکتمان در این وانفسای سیاسی و اقتصادی خرج دستگیریمان شود. نمیخواهیم از کیسه ملت و دولت، حق ماموریت به ماموران عزیز اطلاعات و امنیت و انتظام داده شود که برای دستگیریمان، به خانههای ما یورش ببرند و فوقالعاده بگیرند. خودمان با پای خودمان نزد مراجع ذیربط قضایی که مسوول صدور حکم بازداشت و دستگیری ما هستند میآییم. با دستها و چشمهای بسته میآییم زیرا شما از نظر ما دشمن نیستید، بلکه دوست و برادرید. هر دو دستمان را با پارچه سفید میبندیم زیرا نمیخواهیم برادرانمان را از توهم حمله احتمالی دراویش در اضطرار بگذاریم. چشمهامان را هم میبندیم، تا فردا روزی که خورشید حقیقت طالع شد، برادرانی که ما را دستگیر میکنند و سرکوب میکنند، از این خیال که صورتشان را دیدهایم، خجل و شرمرو نشوند. به شما قول میدهیم ذرهای در دستگیری ما متحمل هزینه نشوید و بتوانید بودجه مملکت را صرف آبادانی کنید.
یادآور میشود این پنجمین نامهای است که اعضای کمپین کوچ دراویش به زندان خطاب به دولتمردان و شخصیتهای دینی و سیاسی کشور نوشتهاند. امضاکنندگان نامه به اقای شمخانی که متن آن را در زیر میخوانید پیش از این به آقایان آیت الله خامنهای رهبر ایران، سید محمود علوی وزیر اطلاعات، آیت الله مکارم شیرازی فقیه و مجتهد و نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز نامههایی مشابه نوشته و در آنها خواستار پایان دادن به نگاه امنیتی به پیروان تصوف و عرفان و یا بازداشت تمامی اعضای این کمپین شدهاند:
بسمه تعالی
جناب آقای شمخانی؛ دبیر کل شورای عالی امنیت ملی
با سلام؛
این نامه را اعضای کمپین کوچ سراسری دراویش گنابادی از ایران به زندان اوین خدمت شما ارسال کردهاند. همانانی که قریبا در شورای عالی امنیت ملی، خواستههاشان نشنیده بایگانی میشود، اما طرح و نقشه دو فوریتی سرکوبشان روی میز میآید. همانانی که یحتمل از نظر اعضای آن شورا عدهای مخل امنیت ملی و نظم عمومی به شمار میآیند. همانانی که به سرعت میشود حکم قلع و قمعشان را به صدر تا ذیل نهادهای انتظامی و امنیتی و قضایی ابلاغ کرد. همانانی که تحقیر ایشان ساده است. همانانی که سرکوبشان آسوده است. همانانی که ده سال است در ضیافتهای قشریون ِ افسارگسیخته، قمه و چاقو میل میکنند. همانانی که از سفرهٔ ِ عاری از عدالت ِ عدهای قاضی ِ گماشته، لقمهٔ ِ زندان و شلاق و شکنجه نصیب میبرند. همانانی که دشنه و باتوم میل میکنند اما حق استفراغ خون و بالاآوردن درد را ندارند زیرا در این صورت نشر اکاذیب کردهاند. همانانی که قلمهای جراید، هنگام گزارش کردن درد و داد ایشان خشک میشود. همانانی که در محاکم، بیمحاکمه مجرمند. همانانی که در خانه و خیابان شهرشان ضربت میخورند و در دادگاه ضارب معرفی میشوند. همانانی که از «شر ما خلق» به «خالق» پناه بردهاند و در این دیر خراب نه یاری میبینند و نه دوستی و نه هموطنی و نه همدردی.
رزمنده عزیز؛
سابقه برخورد با دراویش در دستگاههای قضایی و امنیتی و حکومتی، نشان داده است که دولتمردان و حکومتگران ایران، ما را از دشمن خارجی، دشمنتر فرض کردهاند و نه حتی ذرهای برایمان حق و حقوق قایل نیستند، بلکه از حقوق ابتدایی مانند شغل و تحصیل نیز محروممان میکنند. شما رزمنده دوران دفاع مقدس هستید و به قواعد جنگ و صلح آشنایی کامل دارید. حسب پیشینهٔ برخورد با اهل طریقت و عرفان، ما دراویش را قطعا دشمن میدانید زیرا اگر طرف صلح میدانستید، اجازه نمیدادید این طور پرشقاوت و تلخ، عمر و زندگیمان را تباه کنند.
شما میدانید که هلاکت هر یک نفر از یگان دشمن فرضی، دست کم به یک نفر سرباز، یک قبضه تفنگ و یک دو گلوله احتیاج دارد. میدانید که این تجهیزات، هزینه میبرد و بودجه آن باید از محل درآمدهای ملی تامین شود. میدانید آن سرباز که قرار است تفنگ در دست بگیرد و به ما شلیک کند، حقوق میخواهد. غذا میخواهد. تفنگش خرج و هزینه دارد. گلولهاش هزینه دارد.
فرمانده گرامی؛
ما اهل تصوف و عرفان، هر چند از نظر برخی مراجع و مقامات، نجس و بیدین و ملحدیم، از نظر نیروهای امنیتی، خطر و تهدیدی برای امنیت ملی محسوب میشویم، و از نظر دستگاه قضا، مجرم در شمار میآییم، اما در طریقت و آموزههای اسلامی و شیعیمان، دستور به صلح و برادری و دوستی داریم. به شفقت با خلق خدا مامور شدهایم. از نصیحت ِ مولایمان علی (ع) به جناب مالک اشتر آموختهایم که دشمنمان را برادر خویش بدانیم، زیرا به فرمودهٔ ِ «همای رحمت»، اگر از بطن یک مادر برادر ما نباشد، چون هر دو ما را یک خدا آفریده است، با هم برادریم. بنابراین به آنچه بدان امر شدهایم عمل میکنیم، نه به حرفهای ناشی از پندار غلط دیگران و از شما میخواهیم اندکی صبر به خرج بدهید و ما را که از نظر عالیجنابان، صوفیان نجس و مرتدی هستیم، لحظهای برادر بدانید و بردارانه و مشفقانه سخنمان را که ناصحانه است و نه از باب تظلم، گوش کنید:
ما دراویش رضا نمیدهیم که بودجه مملکتمان در این وانفسای سیاسی و اقتصادی خرج دستگیریمان شود. نمیخواهیم از کیسه ملت و دولت، حق ماموریت به ماموران عزیز اطلاعات و امنیت و انتظام داده شود که برای دستگیریمان، به خانههای ما یورش ببرند و فوقالعاده بگیرند. خودمان با پای خودمان نزد مراجع ذیربط قضایی که مسوول صدور حکم بازداشت و دستگیری ما هستند میآییم. با دستها و چشمهای بسته میآییم زیرا شما از نظر ما دشمن نیستید، بلکه دوست و برادرید. هر دو دستمان را با پارچه سفید میبندیم زیرا نمیخواهیم برادرانمان را از توهم حمله احتمالی دراویش در اضطرار بگذاریم. چشمهامان را هم میبندیم، تا فردا روزی که خورشید حقیقت طالع شد، برادرانی که ما را دستگیر میکنند و سرکوب میکنند، از این خیال که صورتشان را دیدهایم، خجل و شرمرو نشوند. به شما قول میدهیم ذرهای در دستگیری ما متحمل هزینه نشوید و بتوانید بودجه مملکت را صرف آبادانی کنید.
آقای شمخانی؛
ما دراویش سلاحی جز صلح و برادری نداریم. میتوانستیم با همان دستهای بسته که برای بازداشت جلو آوردهایم و نه برای تکدی آزادی و حقوق قانونی که حق طبیعی و خداداد هر انسانی است، گل بکاریم و درخت بنشانیم، اما گویا در این مملکت درختکاری ما هم دشمنی و عناد فرض میشود، همانطور که کارخانه شیری را که در خراسان تاسیس کرده بودیم، چون درویش بودیم، ابزار دشمنی فرض کردند و تعطیلش کردند.
عالی جناب؛
ما به برادری امر شدهایم و اینک برادران ایمانیمان در زندانهای اوین تهران و نظام شیراز، به خاطر احقاق حقوق اهل طریقت و عرفان، در اعتصاب غذا هستند و وصیتنامهشان را هم نوشتهاند. ما و برادران زندانیمان اعضای یک پیکر هستیم و از یک خدا آفریده شدهایم و نمیتوانیم شاهد باشیم پارههای تنمان در زندانها جان بدهند.
با توجه به مقام و مسوولیت جنابعالی، بر شما فرض است برای پایان دادن به اعتصاب غذای این عده که جانشان در خطر است، خواستههای قانونی دراویش را که برداشتن نگاه امنیتی از پیروان عرفان از طریق رفع حصر بزرگان ایشان است، محقق کرده یا در شورای عالی امنیت ملی، رای به سرکوب و دستگیری ما بدهید، کاری که ده سال است بیوقفه جریان دارد، زیرا اینان در وصیتنامهشان ما را وصی خویش قرار داده و خونخواه خویش معرفی کردهاند.
آقای شمخانی؛
بدانید ما اهل طریقت، برای حفظ جان و خون برادرانمان از پا نمینشینیم و در نهایت صلح و برای صلح و به خاطر حفظ امنیت کشور، داوطلبانه عازم زندان خواهیم شد، مگر اینکه به این ظلمها پایان داده شده و جان و حقوق و خواسته زندانیانمان حفظ و تامین شود.
یاری اندر کس نمیبینیم، یاران را چه شد؟ دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد؟
از طرف ثبت نام کنندگان کمپین کوچ دراویش از ایران به زندان