اسلام ناب به وهابی ها عرضه نشده است / با خواندن الغدیر، علامه امینی را دروغگو خطاب کردم

ارسال خبر توسط فاطمه تابع بردبار    Fatemeh Tabe Bordbar     

به گزارش خبرآنلاین، برنامه شب آسمانی شبکه قرآن و معارف سیما با حضور حمید شیرانی، وهابی شیعه شده به چگونگی تغییر مذهب و عقاید وهابیت پرداخت. شیرانی در این برنامه به نکاتی اشاره کرد که در ادامه می خوانید.

* وهابیون هدفشان این است که جمعیت را به سمت خودشان بکشند و بیشترین کسانی که مستعد هستند به سمت وهابیت کشیده شوند اهل سنت هستند برای همین است که وهابیون اهل سنت را به ظاهر برادر خود می‌دانند تا جمعیت عظیمی را با خود متحد کنند در حالی که در باطن نسبت به اهل سنت نیز کینه‌ زیادی دارند و خون آنها را مباح می‌دانند، حتی وهابیت زن های اهل سنت را حلال می‌دانستند.

* آنها معتقدند که می‌خواهیم اسلام را مانند نانی پاک به جهان عرضه کنیم اما در حقیقت وهابیت قسمت ناپاک اسلام است وهابی‌ها نیز چون نان با کیفیت و اسلام ناب ندیده‌اند وقتی وهابیت‌ را می‌بینند می‌پذیرند و چون شیعه در ذهن آن‌ها بد ترسیم شده می‌ترسند به سمت عقاید شیعه بروند زیرا آنها اسلام ناب را ندیده‌اند.

* من در جریان سفری که به منطقه کرمان داشتم یک شیعه را دیدم در محل کارش چند روایت به نقل از کتاب وهابیت نوشته و در بالای سرش چسبانده بود یکی از این احادیث به نقل از رسول‌الله(ص) بود که فرموده بود اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد مرگش با جهالت است و یکی دیگر حدیث ثقلین بود. وقتی این‌ها راخواندم با خودم گفتم شیعه‌ها دروغ می‌گویند.

* بعد ازآن مصمم شدم تا ببینم این احادیث واقعا در کتب اهل سنت و وهابی هم هست یا نه؟ به سراغ منابع وهابیت و اهل سنت رفتم و دیدم واقعا چنین احادیثی وجود دارد و دریافتم تنها شیعیان هستند که به این احادیث چنگ می‌زنند تا گمراه نشوند. بعد از این دائما در شک به سر می‌بردم و سر نماز با خودم می‌گفتم نکند که من اشتباه می‌کنم که به شکل وهابی ها نماز می خوانم بنابراین به خود جرأت دادم که به سمت کتاب‌های شیعه بروم و با گروه تبلیغی شیعه شروع به مطالعه کردم.

* کتاب هایی که در شیعه شدنم بسیار موثر بودند کتاب الغدیر علامه امینی رحمة الله علیه، نهج البلاغه، کتاب دکتر تیجانی و شب‌های پیشاور بود ابتدا کتاب الغدیر را که خواندم آن قدر ناراحت شدم که کتاب را محکم به دیوار کوبیدم و تصمیم گرفتم تا نقدی بر آن بنویسم و نام کتاب را دروغ گوی بزرگ علامه امینی بگذارم زیرا در رابطه با بعضی اصحاب پیامبر مطالبی بود که مرا ناراحت می کرد در نهایت با تصمیم بر این که بر کتاب علامه نقد بنویسم پیگیر روایت‌ها شدم متوجه شدم تمام روایت‌ها درست است و همه‌ی ادله‌ی آن از کتاب‌های وهابیت و اهل سنت نقل شده است اما همچنان در تردید بودم.

* یک شب که داشتم دعای سی و سوم صحیفه سجادیه را می‌خواندم خوابم برد این دعا مضمونش این است که خدایا پای مرا به سمت خوبی‌ها ببر. صبح روز بعد خواب دیدم در شهر شیعه نشینی هستم فردی بنام علی، مرا بیدار کرد و گفت: حمید بلند شو وضو بگیر و نماز بخوان. پس از آن که بلند شدم تا وضو بگیرم در خواب دیدم دو تن از دوستانم در حال مشاجره هستند پس از آن دیدم که نماز جماعت شیعه برپاست. می‌خواستم به شکل وهابی‌ها نماز بخوانم که فردی به من گفت دیگر نیازی نیست و مثل شیعیان نماز بخوان. آن جا ایستادم و مثل شیعیان نماز بخوان. آن‌جا در تشویش به سر می‌بردم. دیدم که یک روحانی شیعه به من نگاه کرد و لبخند زد و این لبخند مانند آبی بر روی آتش بود. جالب این جاست که دقیقا آن لحظه با صدای دوستم از خواب بیدار شدم و تمامی اتفاقاتی که در خواب برایم افتاده بود یک به یک اتفاق افتاد.

* بعد از این جریان به دنبال کتاب تعبیر خواب رفتم اما چون صبح زود بود هیچ کتابخانه ای باز نبود. یک روحانی شیعه را دیدم و به او گفتم آیا شما تعبیر خواب بلدید؟ او پیشنهاد کرد به دارالقرآن برویم. درآنجا جمعی از روحانیون حضور داشتند. خوابم را آنجا تعریف کنم. وقتی خواب را برایشان تعریف کردم گفتند خواب شما تعبیر ندارد و مفهومی است. خودت باید بفهمی دنبال چه منظوری بوده‌ای. همان لحظه بلند شدم و در کمال تعجب همگان به ولایت آقا امیرالمؤمنین(ع) ایمان آوردم از همانجا بود که تازه فهمیدم که رسالت بزرگی بر دوش من است و کار من آغاز شده است.

* پس از شیعه شدنم وهابی ها با کتک زدن و تهدید کردن من و خانواده ام را تحت فشار گذاشتند اما بعد از اینکه متوجه شدند تهدید کارساز نیست به من پیشنهاد پول دادند و گفتند هرچه قدر شیعه ها به تو پول داده اند ما دو برابر آن را به تو می‌دهیم تا از این بازی‌ها دست برداری. من گفتم این بازی نیست حقیقت است.