همبند شدن با هموطنان کرد اهل سنت و چند ملاحظه
به دنبال اعدام شماری از زندانیان اهل سنت زندان رجاییشهر کرج به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، عضویت در گروههای سلفی، افساد فیالارض و محاربه، سیامک قادری، روزنامهنگار مقیم آمریکا که به دنبال حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی” و “تبلیغ علیه نظام” بازداشت، محاکمه و زندانی شد، گزارشی را در اختیار رادیو زمانه قرار داده است که حاصل مشاهدههای او از شرایط زندانیان سنی مذهبیست که با او همبند بودهاند.
یکم: توی اتاق بازجویی در حالی که چشمبند داشتم، همان بازجوی معروفی که شگردش کردن سر متهم داخل توالت بود، چپ و راست دو سیلی محکم به صورتم زد و قطاری از فحشهای ناموسی ردیف کرد که اگر تمام خطاهای تو را ندیده بگیریم، نشر و بازنشر سخنان این … مولوی عبدالحمید … سنی را ندیده نمیگیریم.
دوم: این روزها در سخنان بعضی از همبندان سابق که ناآگاهانه عمله جور شدهاند، شنیدم که از رفتار تعصبآلود و غیرانسانی عزیزان هموطن کرد و اهل سنت در زندان و در فضای مجازی سخن گفته و آن را قرینهای بر روایی صدور و اجرای حکم غیرانسانی اعدام مخالف و منتقد در حکومت دینی دانستهاند.
سوم: در ایامی که در ماه محرم، در سال ٨٩ در سلول ١٢۴ (سلول جمعی) با حدود ۱۰ نفر از برادران کرد اهل سنت مدت چهار ماه روزگار میگذراندیم، هرگز و هرگز رفتاری خلاف شان یک زندانی عقیدتی و سیاسی از آنان صادر نشد.
در یکی از ایام دهه محرم یکی از متهمان سازمان مجاهدین خلق که ته صدایی داشت و روضهای میخواند، در بین ذکر خود یکی از صحابه پیامبر اسلام را لعن کرد و به رغم آن که به لحاظ عدد، برادران اهل سنت بیشتر از ما هم بودند و بیم یک درگیری جدی میرفت، فقط بزرگ آنها، کاک عارف مام والی، با خنده و دل شکسته به ما تذکر داد که به دوست مداحتان بگویید که لعن نکند.
چهارم: این کاک عارف عبدالقادر مام والی که مثل اسم بلندش ریش بلندی هم داشت، خیلی دوست داشتنی و خونگرم بود. روی دستانش تا دیده میشد آثاری از خالکوبی بود و خودش تاکید داشت آثار دوران جهالت است. نمازش از روی خلوص بود و اغلب مشغول خواندن قرآن در سکوت بود و البته با هر کسی هم گرم نمیگرفت. یک روز که داشتم از مشاهداتم به عنوان خبرنگار در زمان حمله نیروهای ائتلاف به عراق دوران صدام میگفتم و حمله نیروهای ائتلاف به گروه کوچکی به نام انصار الاسلام در حلبچه عراق، توجهش به موضوع جلب شد.
بعدها کاک عارف تعریف کرد که چگونه این گروه سلفی کرد (انصار الاسلام)، اولین حکومت محلی اسلامی سلفی را در شهر حلبچه و اطراف آن ایجاد کرده بود و در نهایت به دلیل مخالفت با حضور نیروهای خارجی در کردستان عراق مورد غضب قرار گرفته و تمامی تاسیسات و امکانات نظامی آنان در مسجد روستایی در مجاورت پنجوین ایران، بمباران شد.
من خودم در جریان آن ماجرا رزمندگان انصار الاسلام را میدیدم که گلوله خورده بودند اما خود را از سینه کوه بالا میکشیدند و به طرف مرز ایران فرار میکردند.
از آثار به جا مانده از قورخانه منهدم شده آنان انواع سلاح با مارک ایرانی در معرض نمایش خبرنگاران قرار گرفت.
کاک عارف که پروایی از تایید ارتباط با ایران و کمک نظامی آنها نداشت، تعریف کرد اولین بار رفت و آمد اعضای این گروه به زندان اوین از همان هزیمت حلبچه آغاز شده بود و تا آن روز چند بار حبس و آزاد شده بود.
این غلط نیست که از میان اغلب افراد گروهی که با ما در زندان بودند، تعداد کمی دارای سواد مدرسهای و آکادمیک بودند. آنها عمدتا سواد قرآنی را سواد اعلی میدانستند و تا قبل از ملحق شدن “عثمان”، جوان ایرانی کرد اهل سنت که در دانشگاه تهران الهیات اهل سنت خوانده بود، همه به کاک عارف که او هم اهل سنندج بود اقتدا میکردند.
از جمله افرادی که در خَیل برادران کرد در بازداشت بودند، زندانی ورزیده و قدرتمندی بود که از میانه بیراهه زورگیری و فساد در سلک این عده در آمده بود و در روایت کاک عارف، هنگام اجرای حکم شرعی در ارتفاعات سنندج، توبه کرده بود و تبدیل شده بود به مسلمان و مبارز.
آنها به دلیل نوع نگاه و زیستشان در کوه و کمر، اغلب ورزیده و آماده رزم بودند و ابدا برایشان برخورد با سایر زندانیان که احیانا هزینهای در بر نداشت، کار سختی نبود. حتی یک بار که من به دلیل برخوردهای آزار دهنده یک زندانی کرد اهل سنت که به اتهام قاچاق با ما در محبس بود، با او درگیری فیزیکی پیدا کردم، همه این دوستان به اتفاق علیه هممسلک و همزبان خود شهادت دادند.
اینها را گفتم به چند دلیل: اول اینکه در زندان گروههای کرد سلفی متفاوتی بودند. کسانی که بر مسائل خارج از ایران متمرکز بودند، بیشتر به طور سیاسی و مصلحتاندیشانه در زندان بودند. کاک عارف از این دسته بود.
دوم اینکه ماموران وزارت اطلاعات عمدتا با زندانیان این گروههای کرد (طیف فعالان برون مرزی)، رفتاری دوستانه داشتند. خود کاک عارف تعریف میکرد در بازداشت قبل در محوطه زندان عده زیادی از همین گروه با خانواده خود در سوییتهایی زندگی میکردند و مامورانی برای آنها از بیرون مایحتاجشان را تهیه میکردند.
نکته دیگر اینکه وقتی در آخر زمستان ٨٩ سلول ٢٠ نفره ما را به راهروی بند ٢۴٠ منتقل کردند، عده زندانیان اهل سنت به یکباره بیشتر شد.
گروهی جدید که اتهامات آنها درگیری در سنندج بود و اغلب به شدت شکنجه شده و ترسیده بودند به ما ملحق شدند و البته مشخص بود به رغم وابستگیهای خویشی با گروه اول، چندان در موضع عمل با آنها همراهی نداشتند.
اغلب زندانیان اعدام شده در چند روز گذشته را من در این گروه جدید دیده بودم و پیش از اعزام ما به بند ٣۵٠، آنها را مدتی به آنجا منتقل کرده بودند چون خاطراتی از آنجا نقل میکردند.
امثال من با این عده پر تعداد، ماهها در بند ٢٠٩ و سپس ٢۴٠ در حبس بودیم اما یک بار هم از ناحیه آنان آزار یا مزاحمتی برای دیگران ایجاد نشد. مراسم خود را داشتند و مراقب بودند که مناسک آنها کسی را آزار ندهد.
چهارم: خودی و غیرخودی بودن به همان میزانی که در بوروکراسی حکومت جریان دارد، در فعالان اپوزیسیون در زندان هم جریان داشت . مسلمان و مسلمانتر. ایرانی و ایرانیتر. خودی و غیرخودی. این مساله گاه حس برتریجویی و برتریطلبی را تقویت میکرد و فضاسازیهایی را علیه آنان و دیگر زندانیان با اتهامات هویتطلبی زبانی و قومی ایجاد میکرد.
در دوره حضورم در بازداشتگاه و زندان، تعدادی از برادران کرد اهل سنت از جمله برخی از این دوستان را که حکم ناجوانمردانه و خلاف قانون در مورد آنها صادر و اجرا شد، به چشم دیدم. آنها در عین اتحاد بینظیر، هرگز مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکردند، حال آن که همین فضای مسموم کنونی در فضای مجازی امروز، گاه در زندان نیز علیه آنان ایجاد میشد.
پنجم: دو دوست و وکیل ارجمند و بسیار با تجربه و زبردست در زندان، آقایان عبدالفتاح سلطانی و محمد سیفزاده، بارها و بارها جزییات روایت آنها از ماجرای دستگیری، تحقیق و محاکمه را شنیدند و مشاور آنها در ارائه دفاعیه یا دیگر درخواستهایشان شدند و به نیازهای حقوقیشان پاسخ میگفتند.
با قاطعیت میتوانم بگویم در عین زاویه شدید عقیدتی، این دوستان روند دادرسی زندانیان کرد اهل سنت را مطلقا خلاف قانون آیین دادرسی جمهوری اسلامی، خلاف عقل و انسانیت و خلاف موازین حقوق بشری ارزیابی میکردند.
ششم: در طول دوران تقریبا سه ساله زندان و یک ساله بازداشت، روایتهای بسیاری از نحوه برخورد با متهمان در بازداشتگاههای شهرستان، خصوصا از تبریز، کردستان و ارومیه شنیده بودم. روایتهایی گاه آنچنان غیر انسانی و وحشیانه که آدمی را از یادآوری و روایت دوران سخت خود، پشیمان و سرشکسته میکرد. آویزان کردن در چاه، شکستن انگشت و استخوان و تعزیر تا حدی که خون از بدن جاری میشد. نمایش بازداشت و شکنجه خانواده و نمایش اعدام.
در دادگاههای چند دقیقهای هم وضعیت بهتر نبود و اغلب به جز مواردی استثنایی، برخوردها خلاف قانون و تشریفات قانونی بود، به گونهای که یکی از زندانیان که از نزد قاضی ابوالقاسم صلواتی برگشته بود، گفت هنگام دفاع از خود در برابر اتهامات دادستان ، قاضی صلواتی با لگد او را از اتاق بیرون انداخته است.
این برخوردها قصه، اغراق و زیادهگویی نیست. خود من در حالی که نزد بازپرس تحقیق در شعبه سه دادیاری دادسرای شهید مقدسی (اوین) داشتم از کتک خوردن و اجبار به نوشتن اعتراف میگفتم، با یک پس گردنی از سوی نفر پشت سری حاضر در جلسه مواجه شدم که گفت: «دروغ میگوید!»
البته همین اقدام دلیل خوبی بود که وقتی مقابل مقام قضایی یک متهم اجازه دفاع منصفانه از خود را نداشته باشد، در اتاق بازجویی وضع چگونه است.
الغرض، تقریبا همه زندانیان سیاسی، اعتقادی، جاسوسی و فعالان فضای مجازی و مدنی که در ادبیات جمهوری اسلامی به زندانیان امنیتی معروفاند، به اتفاق، روایات متعددی از نقض حقوق متهم در مرحله جلب، بازداشت و دادگاه دارند و در مورد زندانیهایی که حکم اعدام برای آنها به اجرا درآمد، ادعای اعتراف تحت شکنجه و اعترافات مقابل دوربین، اصلا چیز خلاف واقعی به نظر نمیآید و تحقق آن تقریبا مسجل است.
نکته مهم دیگر که اطلاعیه وزارت اطلاعات درباره این اعدامها را با خدشههای جدی روبهرو میکند، این است که این اطلاعیه از طیف وسیعی از اقدامات تروریستی نام میبرد و آنها را به این محکومان نسبت میدهد که اغلب جز مورد ترور روحانی مورد اشاره و چند بمبگذاری در سنندج، کمتر رسانهای شده است.
اقدامات متعدد گروهی کوچک از جمله قتل و سرقت و ترور در گسترهای تا همدان، با تبلیغات این روزهای «جزیره امن در میانه توفانهای منطقه» نمیخواند.
اکنون این سوال مطرح است که این چه جزیره امنی است که با این همه اتفاق در آن میافتد و کسی خبردار نمیشود؟ یا این تبلیغ از اساس دروغ است و گروههای ترور در جای جای ایران فعال هستند یا اتهامات انتسابی به این عده که احتمالا نوعی مقابلهجویی منطقهای در آن به چشم میخورد، صرفا فهرست شده تا در مقابل بهت و سوال یک ملت قرار داده شود. مردم میپرسند چرا اگر این اتهامات مستوجب مرگ بوده، برخی از متهمان این پرونده سالها پیش اعدام شدهاند و این عده که نام آنان در فهرستهای عفو و بخشودگی هم قرار داشته، در این برهه اعدام میشوند؟
آخر: این روزها روایات، تحلیلها و تفسیرهایی دروغ و مغرضانه درباره این اعدامها در برخی رسانهها و فضای مجازی شنیده میشود، در حالی که انگار نه انگار جان ٢٠ انسان به حکم دادگاههایی ستانده شده است که پیشتر مشروعیت آنها بارها و بارها زیر سوال رفته است.
سیستم قضایی به نقض حقوق همه اتباع، حتی شیعیان مخالف و مراجع منتقد فرقه ولایت اشتهار دارد و صفحههای رسانههای پوزیسیون و اپوزیسیون نظام پر است از دادخواهی از متهمانی که به فراخور وضعیت سیاسیشان، دادخواهیشان فرصت انتشار مییابد یا هرگز مطرح نمیشود.
مرتبط
کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان