مجید محمدی
این پرسش برای بسیاری از مردم ایران در سی و چند سال گذشته مطرح بوده که چگونه مقامات جمهوری اسلامی که خود را دیندار و خداترس معرفی میکنند میتوانند جنایاتی مثل کشتار سالهای ۶۰ تا ۶۱، کشتار چند هزار نفری در زندانها (سال ۱۳۶۷)، کشتار دوران جنبش سبز، و دهها هزار اعدامی و هزاران قطع دست و پا، شکنجه، سنگسار و مانند آنها را انجام دهند و در عین حال اثری از آثار پشیمانی در آنها مشاهده نشود. نه تنها هیچ اثری از احساس گناه در آنها مشاهده نمیشود بلکه از همهی مردم دنیا طلبکارند (که چرا از آنها پیروی نمیکنند و مورد تقدیر قرار نمیگیرند)، منتقدان خود را تروریست معرفی میکنند، از منظر خدا و مقدسان به عالم مینگرند و حقوق بشر و انسانگرایی را به دلیل غربی بودن رد میکنند.
آیا آنها اصولا متوجه نیستند که این کارها جنایت بوده است؟ آیا توجیهات شرعی برای درست تصور کردن این اعمال کافی است؟ کدام حکم شرعی میتواند کشتار چند هزار نفر را که در دادگاه حکم زندان گرفتهاند یا رد شدن اتومبیل نیروی انتظامی از روی افراد را توجیه کند؟ پرتاب افراد از بالای پل را چطور؟ کشتار بیش از صد هزار نفر از مردم سوریه چگونه در ذهن باورمندان به جمهوری اسلامی با حمایت قاطع و همه جانبه از رژیم اسد تا حد اعزام نیرو و کمک مالی و تسلیحاتی هضم میشود؟ آیا اعمال قساوت انگیز برخی از مخالفان، اعمال رژیم بشار را توجیه میکند؟ آیا اصولا دینداران با ارتکاب جرم و جنایت و قساوت توسط خود و همدینان خود چه مواجههای دارند؟ آیا دیندار بودن ارتکاب جرم را تشویق یا تحذیر میکند؟
بر خلاف شواهد
دینداران مدعیاند که پاکترین پروندهها را در حوزهی جنایت و جرم دارند و اصولا برای کاهش یا ریشه کنی جرم و جنایت دینداری را توصیه میکنند اما این ادعا با واقعیت نمیخواند چون
۱) تعداد قابل توجهی از افرادی که جرم و جنایشان در دادگاهها حکم دریافت میکند مدعیاند که دیندارند؛
۲) در برخی جوامع که تعداد بیشتری از افراد مدعی دینداریاند تعداد زندانیان و موارد جرائم و جنایات ارتکابی بیشتر است؛ نمیتوان گفت جرم بیشتر رابطهی مستقیم با دینداری افراد دارد همان طور که نمیتوان ادعا کرد دینداری باعث ارتکاب کمتر جرم میشود؛
۳) بسیاری از رهبران دینی و افرادی که در مقام روحانی قرار میگیرند خود به جرم و جنایت آلوده هستند.
دینداران چگونه با این موضوعات مواجه میشوند؟
مومن در مقام ارادهی الهی
دیندار بودن به فردی که مرتکب صدور قتل یا شکنجه یا فساد و سوء استفاده از قدرت میشود و با اتکا به نزدیکی به حکومت مورد پیگرد قضایی قرار نمیگیرد یا خود او در مقام قضایی و اطلاعاتی به این کارها دست میزند این امکان را میدهد که این کار را به خواست خدا نسبت دهد. هنگامی که یک عمل به عمل الهی ارتقا یابد (مثل اجرای حدود الهی در کشتار سه تا پنج هزار زندانی) از محدودهی پاسخگویی و مسئولیت فراتر میرود. بدین ترتیب فرد خدایی خلق کرده که واسطهی او و اعمالش است.
خدا در این موقعیت نه در مقام آفرینندگی و عبودیت بلکه در مقام خدمت به فرد مومن است. مومنانی که میخواهند دین را ابزار پیشبرد اهدافشان قرار دهند خدا را از مقام الوهیت به شارعی که وظیفهاش وضع قوانینی است که مومنان میخواهند تنزل میدهند.
نقش دعا و عبادت
افراد باورمند به هنگام دعا و عبادت در شرایطی قرار میگیرند که توهم ارتباط مستقیم با خدا و سخن گفتن خدا با آنان و احساس تعالی و علو مرتبه در آنها تشدید میشود. این احساس در افرادی که مذهبشان با حوزهی عمومی نسبتی ندارد بسیار کم خطر است چون توهم ارتباط آنان با خدا صرفا در حلقات خاصی مطرح شده و کارکردهای محدودی دارد. بسیاری از نزدیکان آنها و شاید خود آنها نیز این رابطه را جدی نمیگیرند. اما این احساس در دو نقطه به کمک دیندارانی میآید که در حوزهی عمومی هم درگیر هستند.
یک نقطه نجات آنها از احساس گناه است. فردی که در کشتار ۳ تا ۵ هزار نفر نقش کلیدی داشته یا مسئول شکنجه و اعدام و قطع دست و پاست تنها با عبادت میتواند از احساس شدید گناه خود را برهاند. به هنگام عبادت دو عنصر یعنی وجود حفرهای در ذهن و حضور الهی با هم گرد آمده و خداوند آن حفرهی ناشی از جنایت و قساوت را پر میکند. نقطهی دیگر گرفتن تصمیماتی است که فرد آنها را نامعقول یا مضر میداند. در این حال با استخارهی پس از عبادت یا رجوع به متن دینی، متن مقدس به گونهای تفسیر میشود که گویی خود خداوند با فرد سخن گفته و او را مورد تاییدات خود قرار داده است.
جنایت برای حفظ نهاد
دیندارانی که در کشتار دهها هزار نفر دخیل بودهاند یا این کشتار را تایید کردهاند، برای تسکین خود به مواردی اشاره میکنند که بیش از آن که رفتار آنها را توجیه کند قساوتمندیشان را نشان میدهد. به عنوان مثال روحانیون شیعه در ایران حامی رژیم بشار در سوریه هستند، رژیمی که تا کنون بیش از ۱۰۰ هزار تن از مردم از جمله صدها کودک را به قتل رسانده است. بخش عمدهی این کشتارها قبل از آن که مخالفان اسلحه به دست گیرند انجام شده است.
اما روحانیون شیعه که از این رژیم جنایتکار حمایت کرده یا در برابر کشتار آن سکوت کردهاند به محض آن که قبر یکی از مقدسانشان، حجر بن عدی، مورد نبش قرار میگیرد فریاد “علما به داد اسلام برسید” (صافی گلپایگانی، تابناک، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲) سر میدهند یا حوزههای علمیه را تعطیل و تجمعات اعتراضی برپا میکنند. (مهر ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲) اگر چند تکه استخوان شایستگی “وا اسلاما” دارند (که البته اصل عمل مذموم است) جان هزاران انسان شایستگی همهی فریادهای عالم را دارد.
اصل تکلیف
برخورد دیگر با این جنایات و قساوتها آن است که میگویند ما داریم به تکلیف الهی خود عمل میکنیم و در ادای تکلیف نباید به خوشی و ناشوخی افراد کاری داشته باشیم و حتی باید بر احساسات خود غلبه کنیم. سه انتقاد بر این برخورد وارد است. اول آن که دینداران معمولا برخوردی سازگار و غیر گزینشی با همهی احکامی که بر آنها تکلیفی بار میکند ندارند. برخی را تقدم میدهند و برخی را مسکوت میگذارند. دوم آن که سلیقهی خود را به طور خودآگاه یا ناخودآگاه در تفسیر آن احکام دخالت میدهند. پرهیز از تفسیر شریعت با اتکا بر فهم زمان غیر ممکن است چون همهی ما زندانی زمانهی خود هستیم. و سوم آن که برخی دینداران از منافع آن جنایات و قساوتها برخوردار میشوند و نمیتوانند خود را از بهره برداری از آن منافع مبرا بدانند.
” دیندار نیستند”
اولین برخورد باورمندان با جنایات، قساوتها و فسادهای مومنان این است که ادعا میکنند کسانی که جنایت میکنند یا مرتکب فساد میشوند دیندار نیستند. اما این ما نیستیم که دینداری و غیر دینداری افراد را تعیین میکنیم؛ خود آنها هستند. جنایتکاران و فاسدان حاکم بر جمهوری اسلامی مدعیاند که بهترین دینداران عالم هستند و ما دلیلی ندارد که حرف آنها را باور نکنیم. برخورد دوم این است که افراد فاسد یا مجرم سست ایمانند؛ دین دارند اما به مقتضیات آن عمل نمیکنند. اما مقامات جمهوری اسلامی مدعیاند که دارند به احکام اسلام عمل میکنند و در مواردی درست هم میگویند. بدین ترتیب بی دین یا سست ایمان خواندن این افراد مشکل دینداران را حل نمیکند. مگر ما برای اندازه گیری ایمان افراد “ایمان سنج” داریم تا بتوانیم آن را اندازه بگیریم؟
دین در شرایط زندان
بسیاری از زندانیان که به دلیل جنایت و تبه کاری محکوم شدهاند در شرایط داخل زندان به دین رو میکنند. اما دین آنها جنبهی التیام بخشی در برابر فشارهای داخل زندان مثل تنهایی یا پشیمانی و نیاز به بازسازی خود دارد و کمتر به استعلای توهمی و نشستن در مقام خدایی-از آن نوعی که در رهبران دینی ادیان سازمان یافته مشاهده میشود- منتهی میگردد. این نوع دین که به تبهکاران و جنایتکاران نوعی مسیر برای بازگشت به جامعه و یافتن احساسی مثبت از خود میدهد نه تنها وجه منفی ندارد بلکه اگر با سیاست و قدرت آمیخته نشود کارکردهای مثبت و قابل توجهی نیز دارد.