دلنوشته یکی از دوستان 3 شهروندبهایی بازداشتی

85855

  سرزمین مادری ،کشورم ایران زمین. روزها میگذرند و همه چیز از کلمه ای دو حرفی آغاز میشود.”حق”!! دو حرفی پر ز معنایی است که این روزها پیش از خیلی از کلمات می آید ،اما یک کلمه هفت حرفی داریم که این دوران برای شهروندان بهایی در ایران غریب نیست.بله! “محرومیت ” .چطور میتوان یک شهروند را از حقوق اصلی اش در یک کشور محروم
ساخت ؟نمیدانم چرا سالهای ابتدایی موضوع انشا علم بهتر است یا ثروت بود. چرا آن دوران نگفتند علم را محدود میکنیم؟نمیدانم چرا برای یادگیری باید آنقدر بها داد. نمیدانم ،مگر یادگیری شیوه عمل نیست؟نمیدانم خدایا مگر کسب قابلیت کردن مشکلی دارد؟ مگر از کودکی نمی گویند زندان جای مجرمان است؟ اگر تدریس جرم است ، اگر به دنبال حق تحصیل رفتن جرم است پس چرا دانشگاه ؟ پس چرا روز معلم داریم؟پس چرا دکتر ها ،پس چرا این همه دانشجو؟پس چرا روز مهندس جشن میگیریم ؟ پس چرا علم؟چرا آموزش. این روزها متعجبم ،متعجب… متعجم که روحیه نیست چون نوشت و خواست . خدایا مگر نوشتن جرم است ؟مگر نمی گویند هر آنچه از دل برآید بر دل نشیند؟ مگر تارا چه گفت جز هر آنچه حق بود؟مگر حق گرفتنی نیست ؟کجای حرف سرمد ، با مجرمان یکی

http://besharatebahai5.blogspot.my/2016/03/3.html