زندگی‏نامۀ کشیش شهید حسین سودمند

Capture

کشیش حسین سودمند رادکانی در یک خانوادۀ متوسط و نسبتاً مذهبی در شهر مشهد به‏ دنیا آمد. ایشان دومین فرزند، از میان سه فرزند خانواده هستند. پدر و مادر ایشان، در زمانی که حسین سودمند و برادر دیگرشان کودک خردسالی بیش نبودند از هم جدا شدند. مادرشان که به شغل پرستاری مشغول بود، با فداکاری و ازخودگذشتگی فراوان در رشد و پرورش فرزندانش کوشید و نمو‏نه‏‌ای عالی از یک مادر دلسوز را در ذهن فرزندانش باقی گذاشت. حسین سودمند همیشه با افتخار از مادر خود یاد می‏کرد.

به شهادت خود ایشان، آنچه او را از همان اوان کودکی نسبت به مسیحیت کنجکاو کرد، واقعه ای بود که در سن ۷ سالگی برایش اتفاق افتاد. در نزدیکی شهر ایشان دهکده‌ای بود که اکثر ساکنان آن را افراد کلیمی و مسیحی تشکیل می‌دادند. هر بار که اهالی این دهکده برای کشیدن آب به چاهی که در نزدیکی محل سکونت حسین سودمند بود می‌رفتند، ایشان و دوستان همسن و سالشان به سوی آنها سنگ پرتاپ می‌کردند و آنان را نجس می‌خواندند.

یکی از روزها که طبق معمول به سنگ‌اندازی مشغول بودند، حسین سطل یکی از زنان یهودی- مسیحی را با سنگ شکست، اما به هنگام فرار پایش به تخته سنگی برخورد و محکم به زمین افتاد که در اثر آن به شدت زخمی شد. در همین احوال آن خانم یهودی- مسیحی را دید که به سویش می‌آید. به تصور اینکه عنقریب کتک مفصلی نیز خواهد خورد، از ترس قالب تهی کرد. اما در کمال شگفتی دید که آن زن مسیحی او را در آغوش گرفته، زخم وی را شست و با یکی از شیرینی‏‌های که به‏ همراه داشت از او پذیرایی کرد. حسین چنین محبتی را هیچگاه فراموش نکرد؛ محبتی به عوض نفرت. این واقعه تصویر بسیار مثبتی از مسیحیان در ذهنش باقی گذارد.

ایشان پس از اتمام تحصیلات دورۀ متوسطه، برای گذراندن دوران نظام وظیفه راهی شهر اهواز گردید. در اواسط دوران سربازی بود که به شدت بیمار شد. ایشان دوستی ارمنی داشت که در این احوال مرتب به او سرکشی می‌کرد و جویای حالش بود. حسین سودمند از طریق این دوست مسیحی پیام انجیل را شنید و بدان لبیک گفت.

بعد از پایان خدمت نظام وظیفه به مشهد برگشت و تجربۀ ایمان و تعمیدش در کلیسای شبان نیکو -که متعلق به مسیحیان انجیلی و اسقفی شهر اهواز بود- را با ایشان در میان گذاشت، اما وقتی خانواده اش از ایمان آوردن وی باخبر شدند او را از منزل اخراج کردند. بنابراین به شهر تهران رفت و با دوستان مسیحی خود، که در دوران سربازی با آنها آشنا شده بود، ملاقات کرد. او در همان‏جا به‏ کار دستفروشی مشغول شد.

حسین سودمند آنقدر به‏ کتاب‏مقدس و جلسات کلیسایی اشتیاق داشت که در شلوغ ترین زمان کاری و در حالی که در احتیاج به سر می‏برد، بساط کارش را ترک کرده به دوستانش می‌سپرد تا حتی یک جلسه از عبادت و کلاس‏های کتاب‏‌مقدس غافل نماند. ایشان با تمامی وجود خدا را دوست داشت و زندگی مسیحی را جدی گرفته بود. خدا و زندگی مسیحی برای او در رأس همه چیز، اعم از خانواده، مادری که خیلی دوستش می‏‌داشت، فامیل، کار و مادیات قرار داشت. او عملاً حاضر بود همۀ این‏ها را فدای خداوندش نماید. مهدی دیباج، دیگر شهید ارزندۀ کلیسای ایران، به عنوان دوست صمیمی نقش بارزی در رشد روحانی ایشان ایفا نمودند.

رهبران کلیسا پس از مدتی شاهد تسلیم و وقف جدی حسین سودمند به مسیح شدند و در ایشان نشانه‏ هایی از روحیۀ خدمت یک خادم مسیحی را یافتند. بنابراین او را تشویق کردند تا برای گذرانیدن دورۀ آموزش الهیات مسیحی به کلاس‏های مخصوصی در باغ بشارت تهران بروند. این کلاس‌ها تحت مدیریت مسیونر سرشناس، آقای ویلیام میلر اداره می‌شد. ایشان ماه‌ها در آنجا تعالیم کتاب مقدس را با اشتیاق آموخته و جزو شاگردان ممتاز آموزشگاه محسوب می‏‌شد. او در بعضی خدمات کلیسایی، مخصوصاً خدمت بشارت، عملاً بسیار فعال شده بود.

حسین سودمند در روزگار جوانی، مدتی را نیز در انجمن کتب مقدسۀ تهران به‏ عنوان مبشر و کتاب‏فروش مسیحی مشغول تبشیر کلام خدا بود. به همین دلیل در شهرهای مختلف ایران به مسافرت پرداخت.

در سال ۱۹۷۰ ایشان به اصفهان رفتند و در سازمان نابینایان مسیحی مشغول به خدمت شد. او در قسمت آقایان این موسسه (معروف به کریستُفِل) که متعلق به دایرۀ اسقفی ایران بود، مشغول به‏ خدمت بشارت و امور روحانی نابینایان شد.

حسین سودمند عشق عجیبی نسبت به نابینایان داشت، از خدمت بین آنها لذت می‏برد و هیچ تفاوتی بین نابینایان و بینایان قائل نبود، تا اینکه در سال ۱۹۷۲ با یکی از دختران نابینای مسیحی به‏نام مهتاب نوروش در کلیسای اسقفی ایران واقع در شهر اصفهان ازدواج کرد. عقد ازدواج مسیحی ایشان توسط زنده‏ یاد کشیش ارسطو سیاح، اولین شهید گرانقدر کلیسای ایران پس از انقلاب انجام شد. حاصل ازدواج این دو، چهار فرزند می‏باشد که به ترتیب رامتین، راشین، آرین و آریا می‌‏باشد. همگی فرزندان آنها در ایمان مسیحی رشد یافته و کماکان در خدمات مختلف دخیل هستند.

حسین سودمند نگرشی مثبت به سنت‌های کلیسایی دیگر مسیحیان داشت و روابط خوب خود را با رهبران کلیساهای مختلف حفظ می‌کرد. با همین طرز فکربود که یک سال پس از ازدواج، صلاح دیدند که همراه همسرش مهتاب، ضمن حفظ ارتباط با کلیسای اسقفی اصفهان، به عضو کلیسای جماعت ربانی اصفهان درآیند که در آن زمان تحت نظر و شبانی کشیش ادوارد هوسپیان قرار داشت. ایشان چه در کلیسای جماعت ربانی و چه در کلیسای اسقفی خدمت مقدس موعظۀ کلام خدا را هم انجام می‏‌دادند.

به تدریج پس از کسب تجربیات بیشتر در خدمت مسیحی، به سمت معاونت شبان کلیسای جماعت ربانی اصفهان رسید و در تاریخ سپتامبر ۱۹۷۷، پس از انتقال کشیش ادوارد هوسپیان به ارومیه، سمت شبانی کلیسای جماعت ربانی اصفهان به ایشان واگذار ‏گشت. ایشان به‏ همراه همسر و دو فرزند خود به مدت سه سال وفادارانه در این کلیسا خدمت کردند.

مدت کوتاهی بعد از انقلاب ، در سال ۱۹۸۰با تأیید هیئت مدیرۀ شورای کلیسای جماعت ربانی ایران، ایشان برای آغاز خدمت بشارت و تأسیس کلیسا به زادگاه خود در شهر مشهد بازگشت. وی در زیر زمینی منزل مسکونی خود در شهر مشهد مکانی را برای عبادت اجتماع ایمانداران اختصاص داد. خداوند خدمت ایشان را توسعه داده و بر تعداد اعضای کلیسا افزوده شد. اعضای جدید در حوضی که در همان زیرزمین تعبیه شده بود تعمید می‏گرفتند. منزل شخصی ایشان در روزهای مختلف هفته، آمادۀ پذیرش گروه‏های کوچک مسیحی بود. همسر نابینای ایشان و فرزندانش نیز با فداکاری در خدمت ایشان شریک می‏‌شدند.

حسین سودمند با وجود بیماری واریس پا، توسط یک دوچرخه، که تنها وسیلۀ نقلیه‌اش بود، برای ملاقات افراد مختلف به جاهای دور و نزدیک شهر میرفت تا در خانه و یا محل کارشان با آنها دیدن کرده و ملاقاتهای شبانی داشته باشد.

مسح روحانی و ثمرۀ خدمت حسین سودمند سبب شد تا ایشان در سال ۱۹۸۸، و در زمان نظارت اسقف هایک هوسپیان، شهید محترم کلیساهای ایران، به مقام مقدس کشیشی دستگذاری ‏شوند.

در طول خدمت شبانی کشیش سودمند در مشهد، جفاهای زیادی بر ایشان، خانواده و اعضای دیگر کلیسا واقع شد. این جفاها منجر به بسته شدنِ کلیسای زیرزمینی مشهد گردید و مسئولین امنیتی استان اعضای کلیسا را از جمع شدن منع کرده و اجازه تشکیل جلسات عبادی به آنها ندادند. کشیش سودمند و دیگر ایمانداران مسیحی بارها از طرف مقامات امنیتی بازداشت و مورد تهدید‏، بازجویی و شکنجه‏‌های روحی وروانی قرار گرفتند. کشیش سودمند به علت شوق خدمت کردن به اعضای کلیسا، پس از بسته شدن محل عبادت‏، آنها را به‏ صورت خصوصی ملاقات و شبانی کرده و تعلیم می‏‌داد.

مقامات امنیتی از اینکه نتوانسته بودند خدمت ایشان را متوقف کنند ناراحت بوده و جفاها را برعلیه او تشدید یافت. به همین دلیل، ایشان را در ماه اکتبر سال ۱۹۹۰، به مدت یک ماه در سلول انفرادی زندان مشهد تحت سخت‏‌ترین شرایط مورد فشار و آزار قرار دادند. نمایندگانی از طرف هیئت کشیشان شورای کلیساهای جماعت ربانی ایران با مقامات مسئول مذاکره کرده و با اصرار زیاد کشیش ادوارد هوسپیان، و ارائۀ سند ملک شخصی به عنوان وثیقه، کشیش سودمند پس از یک ماه به صورت موقت از زندان آزاد شد. با در نظر گرفتن پرونده سنگینی که در این مدت برای ایشان درست کرده بودند، اسقف هایک هوسپیان به شهید سودمند پیشنها کرد که در صورت تمایل و برای حفظ جانش از کشور خارج شود. اما پاسخی شهید سودمند چنین بود:

«من به پیروی از الگوی خود، شبان اعظم گله، عیسی مسیح خداوند، حاضرم جان خود را برای گوسفندان فدا کنم و فرار من از این جفاها گلۀ خدا را تضعیف خواهد کرد و سبب دلسردی آنها خواهد شد. من نمی‏‌خواهم نمونۀ بدی از خود برای آنها باقی بگذارم. پس حاضرم تا دوباره به‏ زندان رفته و در صورت لزوم جانم را نیز فدا کنم.»

دو هفته بعد از کشیش سودمند خواسته شد تا مجدداً خود را به مقامات قضایی مشهد معرفی کنند. او دوباره به زندان بازگردانده شد. پس از آن تنها یک بار به‏ خانواده‌اش اجازۀ ملاقات دادند. تا دو هفته از ایشان هیچ خبری نبود. نماینده دیگری برای تحقیق در مورد تصمیم نهایی مقامات امنیتی به مشهد اعزام شد. در نهایت، در روز سوم دسامبر سال ۱۹۹۰ به خانواده ایشان اطلاع دادند که «زندانی به‌خاطر پافشاری در ایمان مسیحی‌ خوددر محوطۀ زندان مشهد به‌دار آویخته شده و در مخروبه‌ای در حومۀ شهر مدفون ‌گردیده است.»

کشیش سودمند تنها کشیشی است که رسماً از سوی مقامات قضایی حکومت ایران به‌خاطر ارتداد و عدم انکار ایمان مسیحی‌ خود اعدام شده است.

به هیچ کدام از اعضای خانواده، دوستان و یا همکاران این شهید اجازه شنیدن وصیت ایشان و یا فرصت دیدار قبل از شهادت را ندادند. خانوادۀ او حتی از تحویل گرفتن جسد این شهید پس از اعدام و برگزاری مراسم تدفین و نصب سنگ قبر مسیحی نیز محروم شدند.

کلیسای مشهد بعد از شهادت کشیش سودمند به حیات خود ادامه داد و مدتی بعد، کشیش محمد جلیل سپهر شبانی کلیسای خانگی را به‏ عهده گرفت.

کشیش حسین سودمند شخصی بسیار وقف شده‌ای به‏ خدا بود. عشق به مسیح و خدمت به او، برتر از هر چیز دیگری در زندگی ایشان قرار داشت و در هیچ شرایطی نسبت به مسیح رویگردان نشد، بلکه شجاعانه صلیب خود را برداشته، نفس خود را انکار نموده، و خداوند محبوبش را پیروی کرد. تعالیم عمیق او از کلام خدا، تأثیر بسیاری بر ایمانداران مشهد گذاشت که اکنون در نقاط مختلف دنیا پراکنده هستند.

ایشان همچنین شوهری بسیار دلسوز و فهیم برای همسرش مهتاب بود و با درک شرایط روحی و عاطفی همسر نابینای خود، وی را تا پایان عمرش با مهربانی خدمت نمود. برای فرزندانش نیز پدری بسیار پر محبت بود و با سعی و کوشش تمام فرزندانش را در شناخت بیشتز از کلام خدا و زندگی مسیحی یاری می‌داد.  تحت تأثیر زندگی و شهادت کشیش سودمند،‌ هر کدام از فرزندان او به نحوی از انحاء در خدمات مسیحی دخیل هستند.

یاد و خاطره نیک ایشان، در کنار دیگر شهدای کلیسای ایران باقی خواهد ماند.