عرض سلام و ادب به محضر دوستان و عزیزان همراه
در این مقاله سعی برآن شده که در حد توان و بضاعت دانش دفتری که بر گرفته از دفاتر و متون یاریست ، هستۀ اولیه دین یاری از زمان ازل در میان ” دّر ” تا زمان آشکار سازی آن در زمان سلطان صحاک در هورامان را مورد کن کاش و بررسی قرار دهیم . امید که مورد قبول شما عزیزان هم دین و خوانندگان محترم واقع گردد .
برای بررسی و جستجو در احوالات دین یاری ، ناگزیر و مجبوریم که به متون و دفاتری که از بزرگان دین یاری بجا مانده رجوع کنیم و از متون و کلامهای این دفاتر جواب سوالات و گمشده های ذهنمان را بیابیم . در دین یاری عقیده و باور بر اینست که کلام و گفتار بزرگان دین یاری توسط پیرموسی قلم زّرین یکی از یاران سلطان سهاک ، کتابت و نوشته شده است همانگونه که دوستان عزیز میدانند تمام متون یاری به( کلام و این مجموعه کلامها ) دفتر نام دارد یعنی کتابی به معنای کلمه کتاب در یاری وجود ندارد بلکه هر چه هست بنام دفتر معروف است .
( دفتر یاری دویر نه کتاون )
چرا متون دین یاری دفتر نام دارد ؟ زیرا دفتر اوراقی هستند که در مدتی مدید کتابت و نوشته می شوند و بخاطر داشته باشیم که دفتر یاری در زمان سلطان صحاک در هورامان ( دفتر دیوان گوره / دفتر پردیوری ) گشوده شد و در دوره آسی براکه حیدری ( میر حیدر حیدری ) بسته شد . دفتر میفرماید : یه حجره باقی آخر دفترن .
دین یاری دینی است که توسط خداوندگار در زمان ازل بنا نهاده شده است . زمانی که بغیر از ذات خداوندی کسی از آن واقف نیست . طبق فرمایش دفتر یاری ، در زمان ازل شاه عالم در مکانی بنام ( دُرّ ) جای داشتند . این مکان هسته اولیه تمام هستی است زیرا باز هم با توجه به متون یاری ، از همین جاست که با منفجر شدن ( دُرّ ) هستی بوجود میاید و تمام کائنات شکل میگیرند و این مهم قبل از انفجار مکان دُرّ در بحر تفکر صاحبکرم گذر کرده است .
خداوند سالهای سال به تنهایی در مکان دُرّ تشریف داشتند ، دُرّ در ته دریای ( بحر العمان ) قرار داشت ، تا اینکه از وجود مبارک خویش دو یار بنامهای ( رمز و رضا ) خلق کردند و پس از آن چهار ملکه بنامهای ( داود / بنیامین / پیر موسی / مصطفی ) را نیز خلق نمودند . دراین زمان است که جمع ( جم ) هفتنی شکل میگیرد . صاحبکرم با دو یار خویش ( رمز و رضا ) به مکان دُرّ شرفیاب میشوند و چهار ملکه را بیرون از درّ تنها میگذارند . از این واقعه سالیان متمادی میگذرد تا اینکه پیر بنیامین ، شاه عالم را ملاقات میکند ، خداوند از وی میپرسد تو کیستی ؟ که پیر بنیامین در جواب میفرماید : من منم تو تویی ! در این هنگام و با توجه به کلام یاری ، بال و پر بنیامین به آتش کشیده میشود ، این امر دو مرتبه دیگر اتفاق میافتد که پیر بنیامین در بار سوم به شاه عالم معروض میشود که هر چه هست تویی ! در این هنگام هم از شاه عالم میخواهد که وی را یاری دهد و از وی دستگیری کند …
بعد از اینکه مجدداٌ هفتن با هم در یک مکان حضور می یابند ، صاحبکرم به یاران خویش میفرماید که برای خویش دینی انتخاب کنیم و پس از آنست که دین یاری را برای خویش انتخاب میکنند و با یک عدد جوز حقیقیی مراسم سرسپاری را بجای میآورند .
شیخ امیر میفرماید :
سر سپرد و پیـــــر = سلطان یــــاران ســر سپرد و پــیـر
داود رهنمــــا پیرموسی وزیر = هر کس نجای ویش سقام دا جاگیر
پس مرجع ما کلامهای زمان سلطان صحاک و بعد از ایشان میباشد .
دوریش نوروز یکی از دروایش زمان آسید براکه میفرماید :
بیــا و بس جـــم جـهان چیــش بــیــن = بیشتر نساخـتـن تـنـهــــا ویــش بـیــن
نه بحر بی نـه بر نـــه ارض نــه سماء = نه آب نـه آتش نــه خـــاک چـنــی بـــاد
نه سال بی نه ماه نه فصل چهار رنگ =نه وقت بی نه بی وقت نه زود نه درنگ
لازم بذکر میباشد که دین یاری دارای دو دوره اساسی است ، یکی دوره خفا (سّر ) در این دوره خود شا مل دورهای بسیار زیادی میباشد . در این دوره فقط یاران خاص از وجود دین یار آگاه بودند و دوره دوم ، دوره آشکار شدن دین یاری میباشد؛ در روستای شیخان (پردیور ) هورامان توسط سلطان سهاک آشکار و از پرده خفا خارج گردید و پس از این است که مردم عادی هم به وجود چنین دینی واقف میشوند و بدان میگرایند .
و اما اخبار میان ” دّر ” چگونه بوده است ، با توجه به کلامهای موجود در دفتر پردیوری دیوان گوره ، چنین استنباد میشود ؛ که صاحب کرم در میان ” دّر ” جای داشته اند ، که در بحر تفکر فرو میروند و تمام هستی را در اعماق تفکر خویش میگذرانند و بنای هستی را میگذارند .
شیخ امیر میفرماید :
جه کارخانه سرّ = کس واقف نین جه کارخانه سرّ
سوای چهار ملک شریکن نه سرّ = چـی ساعت اوسا بــی ندلی دّر
دّر دریائی = عـــالـــــم تـا آدم دّر دریـــــائـــی
حــکــم عازیزن چـه گاو تا ماهی = کـــس واقـــف نـــیـــن سـرّ الهی
… موضوع دونادون در گفتار شیخ امیر:
یــا شاه آگاهی هزار دون کردم = چندی نه جسد مار مور وردم
چندی زویـخ زام جرگ ویم وردم = چنی نه جسد ماران جا گردم
چندی عــزم سیر دیـــاران کردم = چنی زویخ زام نــخاران بـردم
…………. ادامه دارد …………….