دل نوشته تارا شهروند بهایی در رابطه با بازداشت و زندان واحد خلوصی دیگر شهروند بهایی

Capture

شرمتان باد ای خداوندان قدرت بس کنید!
جملات در گوشم سنگینی میکنند.
واحد خلوصی.جوانی پرشور.حامی حقوق خود و هم نوعانش.یاور و رفیق لحظه هایم.همراه همیشگی….
“دستگیر شد!”


فعلش در گوشم زنگ میزند.
جرمش عدالت خواهیست.تلاش در راه احقاق حقوق خود و هم نوعانش است.
قتل و دزدی و اعتیاد و… که جرم محسوب نمیشوند فقط خدا نکند که حرف از عدالت باشد.
مفسد فی الارضهستی و بس!
واحد خلوصی را به مکان نامعلومی منتقل کردند.
چرایش واضح است.عدالت می خواست!
واحد خلوصی به پنج سال حبس محکوم است.
چرا؟چون حقش را میخواست!و…
من مانده ام و ذهنی گنگ و پر از چراهایی که جوابی ندارند.
من مانده ام و بغضی در گلویم که آخر خفه ام میکند.
فقط میدانم که حبس و زندان،نمیتواند صدای آزادی را خفه کند.
پس
ﻻ ﻻﯼ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺑﮕﯿﺮﻩ
ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﯽ
ﺍﻭﻥ ﺳﻤﺖ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺧﻨﺪﻭﻥ
ﻻﻻ ﻻﻻ ﻻﻻ ﻻﻻ
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻬﺎﺭﻩ ، ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺑﻐﺾ ﺯﻧﺪﻭﻥ
ﻻﻻ ﻻﻻ ﻻﻻ ﻻﻻ
ﻓﺮﺩﺍ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ
ﻻﻻ ﻻﻻ ﻻﻻ ﻻﻻ
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺘﺮ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ
ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﺍﺷﮑﺎﺗﻮ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺧﺪﺍﻣﻮﻥ
ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﺳﺮ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﺁﺧﺮ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ…
برای واحد
تارا بیست و دو شهریور نود و چهار