محمد علی طاهری کیست؟

Capture

از آنجایی که رشته ی تحصیلی من روان شناسی و جامعه شناسی است علاقه ی زیادی به بررسی پدیده های جدید اجتماعی دارم. هربار که در مورد مسئله ای می شنوم که به سمت فراگیر شدن می رود به عنوان یک محقق بی طرف به دنبال پاسخ گویی به دوتا پرسش زیر می روم:

۱-چگونگی تاثیر ظهور چنین پدیده ای در جامعه ی ایرانی

۲-چرایی ظهور این پدیده دراین  مقطع زمانی و مکانی .

به عنوان یک شاهد(اصطلاحی که خود عرفان حلقه ای ها به کار می برند)در این دوره ها شرکت کردم و در گروه های زیادی از بچه های عرفان رفت و آمد کردم تا بیشتر بتوانم درباره ی این پدیده مداقه کنم.در این بررسی خیلی بحثی پیرامون جزییات  محتوی این راه ندارم و بیشتر فرایند  تحول در زندگی فردی و اجتماعی شرکت کنندگان در این دوره ها را مورد توجه قرار دادم.

اولین نکته ای که بسیارتعجب من را برانگیخت این بود که جامعه ی شرکت کننده در کلاس های عرفان برخلاف تصور من از هیچ لحاظی یک جامعه ی همگن و یکدست نبود.(اگر اکثر کلاس ها و جمع های اجتماعی را ببینید متوجه می شوید که جمع هاتا حدود زیاد یک دست هستند مانند کلاس های مذهبی ،کلاس های دانشگاهی یا NGO های مختلف و اگر هم یکدست نیستند نوع کلاس به گونه ای نیست که تضارب آراء وجود داشته باشد مانند کلاس های اکادمیک و هنری)یعنی در یک کلاس همه تیپ آدم از تحصیل کرده و غیر تحصیل کرده،سطوح بالا و پایین جامعه،از همه جالبتر مذهبی و غیر مذهبی و شاید در مواردی هم ضد مذهبی،ادم های فعال در عرصه های اجتماعی و افراد منفعل ، پیر و خردسال، در کنار هم سر یک کلاس می نشینند.از ابتدای دوره ها با توجه به این جمع اضداد احساس می کردم که این گروه امکان ندارد که بتوانند چند جلسه  بیشتر همدیگر را تحمل کنند و بلاخره تضاد ها و اختلاف ها باعث به هم خوردن فضای کلاس می شود.برای مثال در این کلاس خانمی شرکت کرده بود که فوق لیسانس علوم قرانی داشت و شخصی بسیار مذهبی بود و در عین حال یک جوان رادیکال ضد مذهب در کلاس حضور داشت.جناب استاد طاهری که درس می داد و از مولانا یا حافظ شعری می خواند خانم هم آیه ای از قران را در تایید مباحث قرات می کرد.از آن طرف آن پسر جوان با عصبانیت می گفت که ببخشید ما اینجا کلاس قران نیامدیم.لطفا این جا را به مکتب خانه تبدیل نکیند زمان این حرفها گذشته و ما اینجا آمدیم که حرف های جدید بشنویم نه حرف های ۱۴۰۰ سال پیش را.در این شرایط کلاس چند دسته می شد و افراد با توجه به اعتقادات خود از از یکی از دو طرف جانبداری می کردند .استاد با آرامش سعی می کرد این فضا را نگه دارد و فقط از دو طرف خواهش می کرد که کمی تحمل کنند و اجازه بدهند که کلاس پیش برود.برخلاف تصور من روند دوره ها به گونه ای بود که تضادها به سمت کاهش می رفت و افراد نسبت به یکدیگر به یک همدلی و پذیرش خوبی می رسیدند و حتی با هم دوست می شدند و رفت و امد خانوادکی و بیرون از کلاس هم پیدا می کردند.برای من باور نکردنی بود که چگونه افرادی که به نظر می امد کلمه ای حرف مشترک برای گفتن نداشتند می توانستند ساعت ها با هم گفتگو کنند.نکته ی جالبتر اینکه گزارش افراد کلاس اینگونه بود که پذیرش و تفاهمی که در کلاس رخ می داد در خارج از کلاس نیز با افراد بیرونی ادامه پیدا  می کند.یعنی فرد می گفت من زمانی از کسی که اعتقاد مذهبی داشت بدم می آمد ولی الان نگرشی کاملا متفاوت به انسان ها و عقایدشان دارند و همینطور بلعکس.یا افرادی را تصور کنید که فقط با طبقات اجتماعی خاصی ارتباط داشتند چه بالا و چه پایین و هرگز فرصت این را نداشتند که با اقشار دیگر جامعه تعامل داشته باشند و در این کلاس ها و ارتباط ها دیدشان به کلی عوض شده بود و بسیاری از قضاوت های طبقاتی شان از بین رفته بود.

آنچه که در این کلاس ها شاهد بودم یک اتفاق عظیم اجتماعی بود برای جامعه ی پارچه پارچه ی ما که فاصله ی افراد با هم به دلیل تضاد های طبقاتی ،اجتماعی و عقیدتی روز به روز در حال افزایش است.اتفاقی که شاید به جز در این کلاس ها در جای دیگر ندیده ام که چنین ادم های متفاوت را دور هم سر یک سفره بنشاند و بین ادم ها ارتباط  و همدلی برقرار کند.در کلاس ها چیزی یاد گرفتم به نام رندی.محمد علی طاهری رندی را راه اعتدال بین زمین و اسمان،بین حقیقت و واقعیت تعریف می کند.او حقیقتا رند است و به شاگردانش نیز درس رندی می آموزد، درس اعتدال و عدم تندروی، درس فهم و پذیرش دیگری با هر اعتقاد و جایگاهی را،درس به صلح رسیدن با همه هستی را و صد البته نه در ساحت نظر بلکه در وادی عمل و زندگی روزمره.یکی از قشنگ ترین درس های او درس تن واحده است.یعنی همه ی ما انسانها یکی هستیم و هرآدمی صورتی است از خود من،این درس باعث افزایش حس احترام و محبت و مهر بین انسانها می شود و انسان را ترغیب می کند که در این دنیا فقط به فکر خود و درد و رنج خویش نباشد برای دیگری که جلوه ای از خود فرد است نهایت تلاش و سعی خود را به کار گیرد.

محمد علی طاهری به نظر من جدای از تمام تعاریفی که از او به عنوان نخبه و دانشمند یا عارف واصل وجود دارد یک سرمایه ی عظیم اجتماعی است که اگر قدر او را بدانند منجر به تحولاتی عظیم در عرصه های اجتماعی در جامعه ی ایرانی میشود. در جامعه ای که خشونت آن روز به روز شدت می گیرد،اخلاق و انسانیت روبه زوال و نابودی است.و اتفاقا شاید دلیل ظهور چنین پدیده ای در این برهه از زمان و مکان و استقبال بی نظیری که از اندیشه ی او شده است همین باشد که روح جمعی(ناخودآگاه جمعی)مردم ایران زمین که تمام ادبیات و عرفانشان در مورد عشق است و مهربانی و انسانیت و زیبایی فردی را فریاد می زد که صدای آنها باشد و صلح و مهربانی را،این کهنه شراب فراموش شده ی جامعه ی ایرانی را به دلنشین ترین و ساده ترین بیان  به ایشان متذکر شود و فطرت پاک انسانی شان را بیدار کند.

به نظر من او بیش از یک دانشمند یا عارف یک مصلح اجتماعی است که به زیباترین نحو به انسانها درس نوع دوستی و مهر و شفقت و صلح و مهربانی می آموزد..شاید راه رندی و رسیدن به مقام صالحی که محمد علی طاهری معرفی می کند نه تنها دوای زخم های عمیق جامعه متکثر ایران است که راه برون رفت از افراط گرایی و خشونتی است که دنیای امروز را تا حد نابودی تهدید می کند.

او را قدر بدانیم.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله اموز صد مدرس شد

ادامه دارد…