نوشته ی فروزان امینی مادر ایقان شهیدی به مناسبت سومین سالگرد به زندان رفتن پسرش
ایقان عزیز، ۲۱ فروردین یاد آور خاطره جدایی تو از خانواده و دوستان و رفتنت به زندان است. سه سال از این واقعه می گذرد من می دانم که نه تنها تو بلکه تمام انسانهای آزاده ای که در کنار تواند، جرم و گناهی جز اندیشه پاک و احقاق حقوق حقه خود را نداشته اند که نهایتا توسط باصطلاح دادگاههای کنونی که تحمل این حق طلبیها و دگراندیشها را ندارند به زندان افکنده شده اند که مبادا دیگران با افکار بلند و آزاده شان آشنا شوند. مسعود باستانی، عفیف نعیمی، بهمن امویی،بهروز توکلی، احمد زیدابادی، جمال الدین خانجانی، حشمت الله طبرزدی و….نمونه های بارز این موضوع هستند.
بعد از اینکه این بیدادگاه هم برای تو بشکل صوری تشکیل شد،(در حالیکه من و پدر حق حضور در آن را نداشتیم) حکم از قبل نگاشته شده 5 سال را به تو ابلاغ کردند.حکمی که هر کس می شنید بسیار تعجب می کرد.
آیا حق تو و امثال تو مثل نوید خانجانی، سما نورانی و…که تقاضای تحصیل در دانشگاه را داشتید باید چنین داده می شد؟
عزیزم بیاد دارم که حتی وقتی تقاضا کردیم که اجازه بدهند که تو درسی را که از طریق اینترنتی مشغول به تحصیلش بودی به اتمام برسانی و بعد برای اجرای حکم خودت را معرفی کنی،یک مقام قضایی بما گفت که خودش بیاید و این درخواست را بدهد و در ادامه گفت:ما تا کنون به افراد دیگری هم این اجازه راداده ایم.
عزیزم بیاد دارم که حتی وقتی تقاضا کردیم که اجازه بدهند که تو درسی را که از طریق اینترنتی مشغول به تحصیلش بودی به اتمام برسانی و بعد برای اجرای حکم خودت را معرفی کنی،یک مقام قضایی بما گفت که خودش بیاید و این درخواست را بدهد و در ادامه گفت:ما تا کنون به افراد دیگری هم این اجازه راداده ایم.
ما 21 فروردین برای این تقاضا با تو همسفر شدیم ولی بعد………بدون تو به خانه باز گشتیم.در آن روز آن مقام قضایی رفتار مودبانه ای با تو نداشت.اگر بخواهم آنچه را بر تو و ما در این سالها گذشته بنگارم مثنوی هفتاد من کاغذ شود.اما ما همه این بی عدالتیها وبی انصافیها را به خدای بزرگ واگذار می کنیم.
ایشان که قول داده بودندبرای اتمام تحصیل جواب موافق بدهند برای مشورت از اطاق خارج شدند و بعداز ده دقیقه به منشی خود تلفنی گفتند که ایقان با مادرش خداحافظی کند ومن هر چه منتظر نشستم که ایشان به دفترشان باز گردند تا با او دراین مورد صحبت کنم، باز نگشتند. وقتی تو برای خداحافظی با دوستانی که تا اوین امده بودند، می خواستی بروی اول ممانعت کردند اما تو در حالی که لبخندی بر لب داشتی گفتی:از چه می ترسید؟ من با پای خودم به اینجا آمده ام، مطمئن باشید بعد از خداحافظی باز می گردم.
ایشان که قول داده بودندبرای اتمام تحصیل جواب موافق بدهند برای مشورت از اطاق خارج شدند و بعداز ده دقیقه به منشی خود تلفنی گفتند که ایقان با مادرش خداحافظی کند ومن هر چه منتظر نشستم که ایشان به دفترشان باز گردند تا با او دراین مورد صحبت کنم، باز نگشتند. وقتی تو برای خداحافظی با دوستانی که تا اوین امده بودند، می خواستی بروی اول ممانعت کردند اما تو در حالی که لبخندی بر لب داشتی گفتی:از چه می ترسید؟ من با پای خودم به اینجا آمده ام، مطمئن باشید بعد از خداحافظی باز می گردم.
ایقانم چه شناخت خوبی از اوضاع و احوال داشتی که آن روزبا ساک آماده ورود به زندان آمده بودی و تمامی وسایل مورد نیازت را از قبل تهیه کرده بودی و من چه ساده لوحانه به قولهای واهی مسئولین دلبسته بودم.
لحظات سختی بر ما گذشت. شاهد خداحافظی هایت با دوستان خوبت بودیم و سخت تر از آن لحظاتی بعد که فهمیدیم بدون قرار قبلی قصد دارند تو را به زندان رجایی شهر بفرستند و ما تا آن زمان فقط اسمی از این زندان شنیده بودیم.
لحظات سختی بر ما گذشت. شاهد خداحافظی هایت با دوستان خوبت بودیم و سخت تر از آن لحظاتی بعد که فهمیدیم بدون قرار قبلی قصد دارند تو را به زندان رجایی شهر بفرستند و ما تا آن زمان فقط اسمی از این زندان شنیده بودیم.
امروز بعد از گذشت سه سال از آن تاریخ هر روز و هر لحظه نبودنت را با تمامی وجود احساس می کنیم و شاهد تحمل تمام محرومیتها و سختیهایی که تو از ان دم نمی زنی،(که مبادا ما ناراحت شویم)هستیم.
عزیزم به وجودت به افکار عالی ات،به حق خواهی ات و به شجاعتت افتخار می کنم و حق را در هر لحظه از عطا کردن چنین فرزندی شاکرم.برای سلامتیت و سلامتی سایر همبندانت دعا می کنم.
چشم به راهت می مانیم و برای امدنت لحظه لحظه ها را می شماریم.
فدایت مادر
عزیزم به وجودت به افکار عالی ات،به حق خواهی ات و به شجاعتت افتخار می کنم و حق را در هر لحظه از عطا کردن چنین فرزندی شاکرم.برای سلامتیت و سلامتی سایر همبندانت دعا می کنم.
چشم به راهت می مانیم و برای امدنت لحظه لحظه ها را می شماریم.
فدایت مادر