ساعت ۷:۴۵ است که از تقاطع خیابان معلم واقع در شریعتی عبور می کنم. امروز قرار است دادگاه آقای محمدعلی طاهری بنیانگذار دو طب مکمل فرادرمانی و سایمنتولوژی، در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تشکیل شود به همین منظور شاگردان آقای طاهری از چند روز قبل قرار گذاشتند در راستای حمایت از استادشان در مقابل دادگاه انقلاب گرد هم آیند. شاگردان آقای طاهری خواهان این هستند که استاد خود را ازنزدیک ببینند تا از سلامت جان وی اطمینان حاصل کنند. همچنین میخواهند دادگاه آقای طاهری بهصورت علنی و با حضور هیأت منصفه برگزار گردد.
خیابان به نسبت شلوغ است. خبری از نیروهای پلیس نیست. ولی افرادی که به نظر میرسد مامورین لباس شخصی هستند در فواصل مختلف نسبت به یکدیگر ایستادهاند و هر حرکتی را زیر نظر دارند. تا ساعت ۸:۴۰ دو سه مرتبهای خیابان شریعتی را بالا و پایین میکنم و برای این که لباس شخصی ها مشکوک نشوند هر دفعه از یک سمت خیابان حرکت میکنم.
ساعت حدود ۸:۴۰ جمعیتی از فرادرمانگران بالغ بر سی نفر در تقاطع شریعتی- عباسآباد جمع شدند. آرام و مصمم در انتظار تا پس از پیوستن سایر همفکرانشان، با جمعیتی افزون به سمت دادگاه انقلاب حرکت کنند. پس از دقایقی جمعیت پنجاه نفره به سمت خیابان معلم حرکت می کنند. باز توقفی کوتاه پیش از خیابان معلم، به نظر می رسد در حال بررسی شرایط خیابان معلم برای حرکت به سوی دادگاه هستند. دسته ای دیگر، آن سوتر در ضلع جنوب خاوری تقاطع معلم- شریعتی ایستاده اند جمعیت از جهات مختلف در حال حرکت به سمت خیابان معلم است. چند ثانیه ای طول نمیکشد که جمعیتی بالغ بر پانصد نفر در ضلع جنوب خاوری تقاطع شریعتی معلم گرد هم میآیند و هم زمان خیل نیروهای پلیس و لباس شخصی به سمت این جمعیت.
خیلی سریع تصاویر و شعارها بین افراد توزیع شد. ناگاه صدای درگیری نیروهای لباس شخصی با شرکت کنندگان در تجمع بلند شد. لباس شخصی ها تلاش می کردند دو پسر جوان را با ضرب و شتم به سوی دیگر خیابان هدایت کنند، در ابتدا جمعیت اجازه نداد و یک صدا با فریاد الله اکبر مخالفت خود را با این حرکت لباس شخصی ها نشان دادند، در عین حال عده ای تلاش کردند با مداخله مانع از برخورد با دوجوان شوند. یک مأمور لباس شخصی در حالی که خیلی عصبانی بود فریاد زد: «چی میگین؟ الله اکبر! خفه شین» خانم جوانی مداخله کرد و تلاش کرد هایل میان مأمورین و دو جوان شود. مردی میان زن و مأمورین قرار گرفت در همین لحظه یکی از لباس شخصی ها که مرد جاافتاده ای بود به سمت زن جوان آمد و با فحاشی سعی کرد او را از معرکه دور کند وقتی مقاومت زن را دید شروع کرد به زدن ضربات محکم به ساق پای زن، زن اما همچنان ایستاد و نگاه در نگاه مرد دوخت. مرد گویی که هر آنچه در توان داشته نثار زن کرده بود و به مقصود خود نرسیده بود، مستعصل و وامانده، خیره ماند که رفقایش آمدند دستش را کشیدند و بردند.
به سمت دو جوان رفتم که کنار خیابان نشانده بودندشان، اجازهی نزدیک شدن به آنها را ندادند. از یکی از آنها به سختی و از فاصله پرسیدم اسمت چیه؟ او هم زیر لب گفت مهدی. اجازه ایستادن به من نمی دادند. برگشتم به سمت جمعیت در همان حال یک ون آمد دو جوان را سوار کرد و برد. مردم با عکس ها و شعارها ایستاده بودند. شعارهایی مثل ” محمدعلی طاهری کجاست؟ ” “امنیت ملی را به خطر نیندازید ” “اثبات انحراف و افساد فیالارض در دادگاه غیر علنی بی اعتبار و محکوم است ” “استاد محمدعلی طاهری را آزاد کنید ” “کسانی که معلم صلح را مفسد فیالارض می دانند باید پاسخگو باشند “ گاهی که مأموران برای دستگیری فردی حمله میکردند، تعدادی از شرکت کنندگان بنای گفتگو را میگذاشتند، می پرسیدند «آخه چرا؟ مگه ما چی کار کردیم؟ ما فقط میخواهیم استادمون رو ببینیم و بخواهیم دادگاهش علنی تشکیل بشه، اومدیم شهادت بدیم» که با فریاد خفه شین و توهین های بیشمار مواجه میشدند.
در همین حین صدای فریا د خانمی بلند شد. به سویش دویدم. پسر جوانش را از جمع جدا کرده بودند و کشان کشان میبردند. زن و تعدادی دیگر از شرکت کنندگان در تجمع، در تلاش بودند که پسر را از چنگال لباس شخصی ها برهانند. یکی از مأموران که به واسطه مداخله زن امکان دستگیری پسر جوان را نداشت با یک حرکت زن را به سویی پرتاب کرد، سر زن به جدول کنار خیابان کوبیده شد، پسر را از چنگال مادر رهاندند و سوار ماشین پلیس کرده بردند.
هر لحظه به ازدحام جمعیت اضافه میشد. در همین حال لباس شخصی ها شروع کردند به فحاشی و عکس ها و شعارها را از دست مردم میکشیدند، مچاله کرده و پاره میکردند. گاهی هم دستی دراز کرده یقه جوانی را از پشت میکشیدند و او را از جمعیت جدا میکردند تا دستگیر کنند. گاهی تجمع کنندگان مداخله کرده مانع از دستگیری فرد میشدند ولی گاهی موفق نمیشدند و جوان مزبور بازداشت میشد.ازدحام هر لحظه بیشتر میشد و این لباس شخصی ها را کلافه کرده بود. به میان جمعیت آمدند و تجمع کنندگان را به سمت جنوب خیابان حرکت دادند. دسته ای همان جا نشستند. لباس شخصی ها به آن دسته حمله کردند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
به سمت پل عابر واقع در خیابان شریعتی رفتم. از بالای پل مشرف به جمعیت بودم. جمعیت به حدود ۱۰۰۰ نفر میرسید. هر چند ثانیه صدای حمله مأموران به جمعیت و ضرب و شتم تجمع کنندگان و هیاهوی ناگهانی جمعیت به گوش میرسید. تمام تلاششان این بود که جمعیت را متفرق کنند. ساعت ۹:۲۵ بود. ناگهان یکی از لباس شخصی ها فریاد زد بالای پله برقی بگیریدش. داره فیلمبرداری میکنه. اشاره شان به سوی خانم جوانی بود که کمی آنسوتر مشغول عکس برداری و فیلمبرداری بود. زن جوان به سمت پله ها دوید و مأموران از دو سو به سمت پل هجوم آوردند. در میانه پلهها یک لباس شخصی به زن رسید و راه را بر او بست. گوشی زن را از او گرفت. زن که تقلا میکرد تا راه فراری پیدا کند از زیر دست مرد، گریخت اما بقیه مأمورین رسیدند، زن که اجازه نمیداد اسیرش کنند دائم از چنگال مردها میگریخت و آنها هیچ ابایی از برخورد فیزیکی و گرفتن زن با دست نداشتند. تا این که مأمورین زن هم رسیدند. سه مأمور زن به همراه مردان لباس شخصی دست و پای زن را گرفتند و به سمت ون کشاندند.
دختر جوانی سوار بر ویلچر در تجمع حضور داشت. همراهان دختر میگفتند همیشه در تجمعات مختلف در حمایت از استادش شرکت میکند. مأموری به سمت دختر و همراهش آمد. با هتاکی فریاد زد چرا این معلول رو آوردین اینجا؟ دختر با صدای بلند گفت: «من معلول نیستم من اومدم از استادم حمایت کنم و تا او رو نبینم از اینجا تکون نمیخورم»
جمعیت به حدود ۲۰۰۰ نفر میرسید. پلیس و لباس شخصیها تمام تلاش خود را برای متفرق کردن جمعیت به خرج دادند. یک پلیس زنی را که بر زمین افتاده بود مورد حمله قرار داد و با پوتین ضربات محکمی به پاهای زن میزد. حدود ساعت ۱۲:۳۰ جمعیت را پراکنده بودند اما تجمع کنندگان همچنان دسته دسته در گوشه و کنار حضور داشتند. گفته میشود حدود ۷۰ نفر در این تجمع دستگیر شدهاند که تا ظهر تعداد زیادی از آنان آزاد شدند.