آیا تفسیر دین، خلاف تفکر اسلام سیاسی، کیفرش اعدام است؟

این نامه را در قرنطینه ام می نویسم، که توسط گرفتاران دیکتاتوری دینی به بیرون از محبس موحشم ارسال گردیده، نمی دانم خواننده این سطور دردناک کیست، ولی می دانم که صاحب احساس لطیف و اعصاب الهی است.

همنوعم،
در زیر سایه حکومت استبدادی نمی توان انتظاری غیر از زجر و غم و غصه و اندوه داشت، مگر دریافتی این سی و پنج سال گذشته مملکت مظلوم ایران، غیر از این بوده؟ قول و قرارهای آغازین انقلابیون، چه بود و اکنون در کدامین راستا قرار داریم، از هر چه سخن گفتند خلافش را ثابت کردند، آیندگان که تاریخ فعلی را ملاحظه می کنند خواهند گفت عجب دیانتی و عجیب تر از آن چه سیاستی؟!.
دم از ایران می زنند، آیا من ایرانی نیستم؟ به چه جرمی در جایگاه شکنجه قرار دارم؟ به نام اسلام در همه ممالک، دخالت می کنند و به خود، اجازه می دهند تا سرمایه های عظیم این کشور را صرف صدور خشونت و قساوت کنند، آیا من مسلمان نیستم که نه سال در تحت آزار و اذیت مدعیان اسلام خواهی، قرار دارم؟

کنفرانسهای بسیاری به نام تبلیغ پیشوایان شیعه، برپا می کنند و اموال این ملت بیچاره فقیر را خرج میهمانان گمنام می کنند و مرا که دارای نزدیکترین پیوند به رسول الله هستم در طولانی ترین مدت به زنجیر عذاب می کشند و بر پریشانی خانواده ام و نابودی فرزندانم، لبخند شیطنت می زنند، از کودکان فلسطینی سخن می گویند، در حالی که ایرانیان در هر سن و سالی در حال جان دادن از فشارهای مختلف زندگی هستند، هیئت حاکمه مدعی اسلامیت که تحت این عنوان به خود اجازه می دهند تا به هر منطقه ای لشکرکشی کنند و ثروت بی حد و حصر مردم غارت شده را بهای سنگرسازی ها و زمینه سازی های صدور انقلاب نمایند، چه پاسخی بر این کیفرخواست دارند؟

ای وجدان داران عصر زر و زور و تزویر، فریاد از رمق افتاده ی ما را به اقصی نقاط جهان برسانید که آخرین ناله های مبلغان عدالت و منادیان آزادی است، من به عنوان یک زندانی سیاسی اعتقادی که جوانی و سلامتیم را در اوین، دفن کرده ام، از همه اندیشمندان عالم، سوال می کنم که آیا تفسیر دین، خلاف تفکر اسلام سیاسی، جرم است؟ که کیفرش اعدام باشد؟ آیا تا این حد در ایران ما آدمیت، بی رنگ شده؟ آیا همه پیشوایان مذهبی، مجبورند تا خدا را با کلیشه ولایت مطلقه فقیه، بخوانند؟

آیا در هیچ جای دنیا، چنین خفقانی پیدا می شود که در سرزمین ما، جاری است؟ حاکم خودرأی و از خود راضی، به من می گوید، یا به دین انقلاب اسلامی درآی، و یا به حکم روحانیون درباری، کشته می شوی، و من می گویم که مرگ سرخ، بهتر از زندگی ننگین است چیزی در این نه سال، برایم باقی نمانده که مانع ایستادگیم شود، اینها، ایران را با همه چیزش، بلیعده اند، فراموش نمی کنم بیست سال قبل، هنگامی که برای اولین بار در زندان مخفی توحید در نزدیک اداره پست مرکزی، با ادوات هولناک، مجروح می شدم محسنی اژه ای می گفت، ما صاحب همه مملکتیم که مردم و هرآنچه که دارند نیز جزو آن است.

سیدحسین کاظمینی بروجردی

تهران – زندان اوین

آبان 1393