اعلان موضع وکلای معلم کبیر بعد از خروج ایشان از اوین: آیا این است نتیجه یک دهه مبارزه با استبداد؟ آیا وجدان جهانی مرده است؟

سید حسین کاظمینی بروجردی (زاده ۱۰ مرداد ۱۳۳۷ در بروجرد)، روحانی ایرانی، زندانی سیاسی و از مخالفان تئوری ولایت فقیه است. وی مخالف دخالت دین در سیاست و طرفدار جدایی دین از دولت است  که در مهر ۱۳۸۵ بازداشت و به ۱۱ سال زندان محکوم شد. کاظمینی بروجردی در سال ۱۳۸۵ به حکم دادگاه ویژه روحانیت و به اتهام ادعای رابطه با امام دوازدهم شیعیان دستگیر شد. هوادارن وی دستگیری را چنین شرح داده‌اند: با شروع دستگیری هواداران سید حسین کاظمینی بروجردی، توسط نیروی انتظامی و انتقال آنان به بازداشتگاه، شایعه حمله قریب‌الوقوع نیروهای امنیتی به خانه وی در خیابان آزادی تهران بالاگرفت، به طوری که بسیاری از هواداران و همفکران وی با تجمع و حفاظت از خانه وی به طور خودجوش مانع از ادامه حملات نیروی انتظامی به خانه وی شدند. حادثه از آن جا آغاز شد که نیروهای پلیس برای دستگیری وی به محل سکونت او مراجعه کردند و با مقاومت بیش از هزار نفر از هواداران وی مواجه شدند تا جایی که این مواجهه به درگیری‌های خشونت بار همانند پرتاب کوکتل مولوتف و گاز اشک آور کشیده شد. حدود دو ماه قبل دادگاه ویژه روحانیت با ارسال احضاریه‌ای سید محمد کاظمینی بروجردی را به اتهام ادعای رابطه با امام زمان (عج) جهت ادای پاره‌ای از توضیحات فراخواند اما وی از حضور در دادگاه سر باز زد و تلاش‌های پیشین پلیس برای دستگیری وی نیز بی نتیجه ماند.

در آستانه سی و هشتمین سال برپایی حکومت اسلامی در ایران، باید به این پرسش پاسخ داد که به راستی علت استمرار این رژیم چیست؟ صرف نظر از همه دلایلی که بر کسی پوشیده نمانده است، یکی از مهم ترین علل آن، بی اعتمادی اکثریت مردم ایران به مبارزان سیاسی و مدعیان دفاع از حقوق بشر است و با آن که در وضعیت مرگ تدریجی و دردناکی قرار دارند، هیچ گونه حرکت و قیام موثری از سوی آنها مشاهده نمی شود. هر آینه، پرسش اساسی شهروندان ایرانی این است که پس از این رژیم، چه کسی می خواهد زمامدار این آب و خاک شود؟

با کمال تاسف، کارنامه معارضین این حکومت تاکنون روشن و شفاف نبوده است. حتی بسیاری از مخالفین نظام که زندگی خود را فدای مبارزه با هیات حاکمه ایران کردند، کارآیی چندانی نداشتند.

نبود یکپارچگی، پراکنده کاری و متوسل شدن به بخشی از رژیم و یا مخالفان ساخته و پرداخته نظام، و مهم تر از آن عدم حمایت از مبارزین واقعی برخاسته از بطن جامعه دلایل اصلی ناکامی مدعیان آزادی ایران می باشد.

بهترین مثالی که می توان زد، وجود آقای کاظمینی بروجردی است.  وقتی که او در سال 2006 در کوچه سرو خیابان آزادی فریاد زد که چرا خون مردم را می ریزید و به آنها زور می گویید، او و یارانش صف شکن بودند، خط قرمزهای نظام را شکسته و به میدان آمدند، این حرکت آنها در فضایی صورت گرفت که خفقان و سرکوب رژیم، جامعه را فلج کرده بود و کسی جرات نمی کرد حرفی بزند. اما او فریاد زد و حق مردم را مطالبه نمود. وقتی او در حدود یازده سال پیش مورد تهاجم مسلحانه و وحشیانه مزدوران رژیم قرار گرفت و خودش و خانواده و یارانش را با بدترین حملات و ضرب و شتم، دستگیر و به زندان و شکنجه گاه بردند، مدعیان رهبریت اپوزیسیون و رسانه های آزاد خارج ازکشور چه حمایتی کردند؟

آقای بروجردی نزدیک به یازده سال در اسارت حکومت خودکامه، به جرم اعتقاد به جدایی دین از سیاست و تدریس سی و پنج ساله توحید خالص منهای خشونت و زورگویی، در بدترین شرایط روحی، جسمی و خانوادگی قرار گرفت. بیست و پنج سال سابقه مبارزاتی آقای کاظمینی بروجردی در بین ده ها هزار روحانی، منحصر به فرد است. ایشان با جسارت کامل و شجاعت بی نظیر مقابل هیات حاکمه مستبد و دیکتاتور ایستاد و به همین دلیل در بندهای مختلف زندان شکنجه شد و به ویژه ماه های مدیدی در بند 209 وزارت اطلاعات در اوین مورد آزار و اذیت قرار گرفت، اما هیچ نهاد بین المللی و مرکز حقوق بشری دفاع واقعی از ایشان نکرد. در حالی که او مظلومانه و غریبانه فریاد زد، دنیای مدعی ظلم ستیزی، کوچک ترین اقدام بجا و به موقع و اثربخشی را نشان نداد. ایشان طی یازده سال در موقعیت اسفناکی قرار گرفت که تغذیه اش، حیوانی و برخوردها با وی، غیر انسانی و تهاجمات به او ناعادلانه بود که ثمره آن، ضایعات مغزی و آسیب های نخاعی و صدمات قلبی و ضربه های عصبی می باشد.

در مدت 10 سال از دوران زندان مداوم خود، با جسارت کامل و شجاعت بی نظیر مقابل هیات حاکمه مستبد و دیکتاتور ایستاد و شکنجه شد. در حالی که ایشان در وخیم ترین شرایط قرار داشت و خانواده اش در خطرات مختلف و تنگناهای مالی و اجتماعی بودند، همچنان در راستای مبارزه دست و پا می زد. مکاتباتی که او در این دوران با شخصیت های سیاسی، حقوق بشری و رسانه ای بین المللی داشت و بیانیه هایی که در حمایت از مبارزات مردم ایران از درون سیاهچال های رژیم صادر کرد، هر یک بر خشم حکومت افزود. آنها حتی اموال منزلش را غارت کردند و و حاضر به بازگرداندن آثار معنوی و مایملک مادی وی نشدند، به طوری که تنها در یک قلم، کتاب های خطی موروثی آبا و اجدادیش، که بالغ بر میلیاردها تومان ارزش داشت، دزدیده شد و مقامات داخلی هیچ کدام  پاسخگو نبودند. در این شرایط، سیاسیون خارج از ایران هم، به زندگی خود می پرداختند و این زندانی عقیدتی را مورد تمسخر قرار می دادند.

این زندانی عقیدتی تا جایی به مبارزه ادامه داد که خود مقامات ویژه روحانیت از جمله جعفر قدیانی، دادستان اسبق روحانیت اعتراف کردند “همه زندانیان این نظام در یک طرف و هزینه هایی که بروجردی برای رژیم ایجاد کرده است در یک سوی دیگر، چرا که آسیبی که او به ما زد با همه آنها برابری می کند”. چرا که سطح مطالبات او و هدفی که دنبال می کند ساختار شکن است و نوع معارضاتش با رژیم انحصاری است.

حال پرسش این است آیا بر این اساس، از او دفاع شده است؟ چه کار اثرگذاری برای او انجام شده که امروز بتوان انگشت انحصاری روی آن  گذاشت؟

چه کسی از میان میله ها، حصارها و دیوارهای بلند و عبورناپذیر اوین،  توانسته صدها اعلامیه تند سیاسی بدهد؟ تمامی نامه هایش در اوراق تقویم عصر، ثبت گردیده، آن هنگام که سیاسیون در داخل کشور، با احتیاط و رعایت خطوط قرمز نظام، صحبت می کردند و منازعان موجود در خارج، با راحتی کامل و خلاصی از هر تهدیدی، به زندگانی زیبا و ایده آلشان می پرداختند، این پیشوای راسخ و رهبر سازش ناپذیر بود که فریاد مقامات قضایی و اطلاعاتی و امنیتی را در آورد که در همان ایام، قدیانی، دادستان سابق روحانیت به او گفت: تو در چنگال ما هستی و این چنین گستاخانه علیه ما می گویی و می نویسی که  مسعود رجوی در فرانسه این گونه جسارت به ما نمی کرد!

آیا امروز پس از نزدیک به یازده سال، آرشیو حمایتی از او خنده آور و مضحک نیست؟ آیا بی مهری و عهد شکنی ها، وزنه خشونت و قساوت دیکتاتور را سنگین تر نمی کند؟ آیا این عمل نکردن به وعده ها، باعث سرخوردگی و یاس ایشان در روند مقابله با مستبد نشد؟ امروز در پاسخ به منتقدانی که علت انزوای دوساله بروجردی از سیاست را می پرسند، می گوییم که دلیل آن، خیانت ورزی اربابان سیاست بوده است. چرا علل را فراموش کردید و معلولیت ها را در نظر می گیرید؟ بسی باعث تاسف و نگرانی است که یک شخصیتی مثل او، این گونه مورد معاوضه و معامله سیاسی و بین المللی قرار می گیرد .

آنهایی که قدرت اجتماعی او را به خاطر نمی آورند، به یاد بیاورند که 11 سال قبل گردهمایی عجیب و مهمی در استادیوم شهید کشوری که بزرگترین ورزشگاه سرپوشیده ایران است، برپا شد که ورودی استادیوم و خیابان ها و دو میدان جوانان و کتابی و اطراف آن مملو از جمعیت شد، به گونه ای که وزارت اطلاعات آن منطقه را نقطه قرمز اعلام کرد. این در حالی بود که ایشان از هرگونه تبلیغ رسانه ای محروم بودند، آیا امروز با توجه به این که ایشان در جهان شناخته شده است، نمی شود صد و پنجاه هزارنفر 11 سال قبل را به میلیون ها نفر مبدل کرد؟ وقتی که عکس های آن روز پخش شد، با نماز جمعه تهران از لحاظ جمعیت فرقی نداشت.

آیا در آن هفتاد روز که ایشان در منزلش در محاصره نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و قضایی قرار داشت، مدعیان رهبری اپوزیسیون نظام، در تماس و گفتگوی تلفنی طولانی با ایشان، قول همه گونه همیاری و همکاری نداده بودند؟ و ایشان را شارژ اعتماد و امید نکرده بودند؟ آیا افراد سرشناس اپوزوسیون به ایشان نگفتند که قافیه ات را از مهاجمین قضایی و امنیتی، گسترده تر کن و کل حکومت را مورد مخاطبان خود قرار بده تا دنیا در تمامی قدرت، از تو حمایت کند؟

اکنون چگونه این حقایق را می توان انکار کرد و تماس های یازده سال قبل فی ما بین او و خود را منکر شوند؟

در حالی که ضبط مکالمات مذکور، در آرشیو مبارزاتی بروجردی و پرونده قضایی او موجود است. امروز سال های کشنده زندان او را به باد مسخره گرفته اند، در حالی که اغلب آنها در عمرشان به زندان نرفته و همواره در ناز و نعمت زندگی کرده اند و بعضا دارای امپراطوری اقتصادی می باشد، پس چگونه درد نزدیک به صدها نفر را که با بروجردی به زندان رفتند را درک می کند؟

با توجه به این که آقای بروجردی به علت عدم استقبال سیاسیون و مخالفین رژیم ایران و هرز رفتن مواضع تندش، به اجبار به انزوا رفت، عوامل رژیم قلم و بیانش را شکستند و علیرغم اتمام زمان محکومیت ناعادلانه اش، یک سال دیگر به آن اضافه کردند و در ماه های اخیر که دچار صدمات جدید مغزی و قلبی و استخوانی گردید، برای معالجات اورژانسی حتی مطالبه وثیقه نمودند و جهت برون رفت از روزمرگی و مرگ تدریجی، اجازه مرخصی دادند و حالا که از زندان بیرون آمده، رفت وآمد را با آشنایان و نزدیکان و شاگردانش ممنوع نموده اند.

اکنون که ایشان با قید وثیقه و هزاران اما و اگر و شرط و شروط برای مدت کوتاه به مرخصی درمانی آمده است، به جای این که پس از این همه سال مبارزه و حبس، به او خوش آمد بگویند و برای معالجاتش، کمک نمایند و خانواده‌اش را نوازش کنند، با او اعلام جنگ می کنند و او را آزار می دهند تا جایی که حتی به او می گویند که  او یک زندانی و یک آدم معمولی است؟ این برخورد حتی از شکنجه های جسمی که عوامل اطلاعاتی و نظامی رژیم به او وارد آوردند، بدتر است.

در پاسخ به آنها که می گویند او هم یک انسان و یک زندانی معمولی است، باید گفت: ایشان چگونه یک انسان عادی است، در حالی که نگاه این رژیم به او بسی احتیاطی و اضطراری می باشد؟ ملاحظه کنید که ده سال محکومیت حبس شامل یک سال انفرادی در در بندهای 209 و 241 زندان اوین داشته و در پایان یک سال نیز به آن اضافه کردند و خودش و خانواده اش و یارانش، شکنجه شده‌اند و اینک همچنان با وثیقه سیصد میلیون تومانی و تعهد دو نفر کفیل به بیرون آمده است و ممنوع الملاقات است، در حالی که در زندان یک سال مرخصی طلب دارد که هیچ گاه به او مرخصی نداده بودند و امکان درمان وی در بیرون از زندان وجود نداشت. شما جواب این معما را بدهید آیا ایشان فردی معمولی است؟

اکنون باید بدانند که آقای کاظمینی بروجردی هرگز خیال رهبری ندارد نه در بخش سیاست و نه در بخش دیانت، زیرا که از  ده سال مبارزه اش با رژیم، سابقه خوشی  ندارد و از بی اعتنایی مدعیان آزادگی، بسی دلمرده و بی انگیزه شده است. در مورد سرپرستی دینی هم، ایشان برای همیشه از لباس روحانیت خارج شده و دید و نظرش نسبت به ادیان و مذاهب، کاملا غیرانحصاری و غیر متعصبانه است.

چگونه ملت ایران، به سیاسیون خارج از کشور اعتماد کنند، در حالی که تزویر و بازیگری ناجوانمردانه را از حرکات و  افعالشان می بینند؟

کاظمینی بروجردی اکنون مصداق یک بازرگانی است که سرمایه اش در صندوق امانات زمان، بایگانی شده است.